𝗛𝗥;3

1.1K 102 31
                                    

HRــــــڪینهـــــــــprt ³

14:00

تمام وزنشو رو دستای مشت شدش دور مچم انداخته بودو به تخت پین شده بودم
ترس، اضطراب، احساس ناامنی.. همه اینها از پرنگ شدن پوزخنده رو لباش بهم منتقل شد
بدونه اینکه متوجه شم کِی چشمام خیس شده رده داغه قطره اشکی از گوشه ی چشممو حس کردم
لبامو از هم فاصله دادمو با تمام توانم سعی به حرف زدن داشتم

+ ار.. اربا..باب... لط..لطفا..

حتی نمیتونستم حدس بزنم که این موقعیت چه معنایی داره
برای چیزی که نمیدونستم چیه ک به سرم میاد التماس میکردم تموم شه
پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو انگشتاشو دوره مچم باز کرد
ولم کرد؟! ولی‌...هنوز همون نگاه.. همون پوزخنده کناره لبش..
هق ارومی زدم، لحظه ای جرات پیدا کردم که به سینش چنگ بزنمو به گوشه تخت هولش بدم اما بلافاصله انگشتای بلندشو لایه انگشتام قفل کردو به تخت فشار داد

_ ششش، اروم باش کوک..مگه نمیخواستی با دوستای مجازیت بری کلاب گیم بازی کنین؟ هومم؟.. هیچ وقت حق بیرون رفتن از این خونه ی لعنتیو نداری هرزه.. اجازه دادم تو درسات ازم کمک بگیری پروت کرده نه؟!

این تنبیه فقط برای بیان چیزی ک حس کردم بهش نیاز دارم زیادی سنگین بود‌.‌.
حس میکردم زیر گرفتشو عطره چوب سوخته ای ک هر لحظه موج بیشتری ازش حس میکردم میسوزم
با اینکه کلمات رو اروم ادا میکرد صدای بمش باعث لرزش زانو های قفل شدم بین پاهاش میشد
( بنی: قبل اینکه به سرم بیاد فک میکردم اگ تاپی پاهای باتمو بین پاهاش قفل کنه باتمه میتونه بزنه لا پاش ولی سخت در اشتباهین! مث چی میخ میشن زیرش)
تک خنده ای کردو با پایین اومدنه سرش لباشو نزدیک گوشم اورد، لحنش شیطنت امیز شده بودو این مور مورم میکرد

_  هه.. ولی اگ تو بازی میخای.. میتونیم باهم خوش بگذرونیم...خودمون دوتا کوک.. فقط خودمون دوتا!

نفساش به گوشم میخوردو برای حس نکردنه وایبه عجیبی که از برخورد نفساش به پوستم میگرفتم سرمو خلاف جهتش چرخوندمو لبامو روهم فشار دادم
لنت.. لنت بهت کیم ته..
از دردو سوزش بده ناگهانیه رو گردنم جیغ خفیفی کشیدمو ناخونامو تو پوست دستش فرو کردم
هق هقم بلند شد، تلاشام برای ازاد کردنه دستو پاهام دوبرابر شد و انگار تازه بدنم متوجه موقعیتی که داره شده.
نمیفهمیدم، از رفتاراش، حرفاش و معنی طعنه هایی که به زبون میارن
فقط اینو میدونستم که موقعیتم بهم حس ناامنی میداد..
با کشیده شدنه زبونش رو جای دندوناش هیسی کشیدمو گریم شدت گرفت

+ ته غلظ کردم.. دیگه نمیخام.. نمیخام برم بیررروننن تمومش کنننن!!

حاله ی اشکام جلو دیدمو تار کرده بودو پلکامو محکم رویه هم فشار دادم

_ ته؟!

لحن ادا کردنش ناباورانه بودو این مث تشری بهم فهموند که چه چیزیو رو زبونم اوردم،به تندی سرمو سمتش چرخوندمو با چشای درشت شده از ترسم به چشمای خنثی‌ش خیره شدم
زبونم قفل کرد‌. من اونو به اسم صدا زدم. به اسم کوتاهش.

_ پس اینجوری تو خلوتت صدام میکنی اره؟!

رنگ نگاهش به عصبانیت تغییر کرد دستامو ول کردو به پهلوهام چنگ زد، قبل اینکه بهم فرصت حرکتی بده به شکم برم گردوندو با چنگ زدن به موهام اونارو تو مشتش عقب کشید

_ دوست داری اسممو صدا بزنی هوم؟ پس جرا اینکارو زیرم نمیکنی؟!

همزمان با تمام شدن حرفش سرمو رو ملافه کوبید
کف دستشو رو نیم رخم گذاشته بودو فشاری که بهش میاورد متلاشی شدن جمجمه رو تصور کردم
ازش بعید نبود..

+ ارب..ارباب.. هق.. ببخ-

با سردی لمس دسته دیگش زیر لباسم نفسم برید
بدنم بی ارادی منقبض شد

_ جئونایه حرومزاده.. به هرکدومتون رو بدم گرگ میشین..

×تهههههییونگگگ~¿

صدای پر عشوه و مستانه ی زنی اومدو تق ای به در اتاق خورد

_ گندش بزنن..

با ارامش از روم بلند شدو پیرهنشو از رو زمین برداشت تا بپوشه

_ گمشو بیرون.

اروم با پاهایی ک هنوز میلرزید از تخت پایین اومدم
نگاهم رو جزوم رو زمین بودو خواستم به سمتش برم که با صدای تهیونگ از جام پریدم

_ گمشو بیرون!!

درو باز کردو بلافاصله مجبور به تنها گذاشتنه بچم شدم..
جزوم.. نکنه روش سیگار خاموش کنه؟ توش شماره یاد داشت کنه؟ روش پا نزاره؟
از کناره خانومی که بویه الکل میداد رد شدمو با سرعت سمت اتاقم دوییدم.

19:58

الان نزدیک به چندین ساعته که صدای جیغ از اتاق تهیونگ به گوشم میرسه و این منو بیشتر از اون هیولای دراز میترسوند
پتویه ابی رنگمو بیشتر دور خودم پیچیدم
کونمو بلند کردم تا کمی از پتورو زیرم بزارمو سرمای سرامیک اشپز خونه تا تهالم نفوذ نکنه
ترسیدم برم تو اتاق خودم.. از اینکه اونجا گیرم بندازه و اونجوری که اون زنه رو میزنه منم بزنه..
به هرحال زیر میز اشپزخونه امن ترین مکان درحاله حاضره
صدای قدم های اروم به گوشم رسید، با نزدیک شدن قدم ها به اشپز خونه عطر تنده تنه تهیونگ تو فضا پخش شد
تازه الان متوجه شدم که خیلی وقته صدای جیغی از سمت اون اتاق وحشته کیم ومپایر تهیونگ نمیا

_ اوه.. فک کنم یه بانی کوچولو خوابیدن تو اشپز خونه رو به اتاقش ترجیح میده

سریع انگشتای پامو زیر پتو جمع کردم، منو دیده؟ یا..کسه دیگه ایم تو اشپز خونس؟


____________________
کامنت و ووت یادتون نره
نید نظراتون

ڪیــ𝗛𝗥ــنهᵇᵈˢᵐOù les histoires vivent. Découvrez maintenant