مامان گفت هجوم رنگی که تجربه کرده
وقتی بابام رو دیده خیلی رمانتیک بوده ...میگفت وقتی بابام رو دیده رنگ ها شروع به ظاهر شدن کردن و شروع به دیدن رنگ هایی کرد که بینظیر بودن
اون گفت نزدیک بود از شدت شوک و هجوم یهویی رنگ ها بیفته ولی بابام سریع دستش رو دورش حلقه کرد و مانع افتادنش شددست بابام دور کمرش حلقه شده بود و اون و بابام تا چند ثانیه چشم تو چشم بودن
اون گفت که دیگه توی اون دنیای طوسی رنگ همیشگی نبود و وارد یک دنیای جدید شد
دنیایی که خیلی تنوع داشت ... رنگ های متفاوتی اون رو تشکیل میداد و به اون جون میبخشیدنولی من هیچوقت راجب هجوم رنگ های خودم یا دیدن پروبم رویا پردازی نکردم
چشم هام رو اروم تکون دادم ولی جرعت باز کردنشون رو نداشتم بعد از دیدن رنگی شدن اون فضا و خارج شدن از اون محدوده خاکستری همیشگیم این برام ترسناکه
¤ هی بکهیون
چشم هام رو غیر ارادی باز کردم
اون پارک باز بالای سرم بود ؛ با همون ماسک همیشگی
ولی این دفعه رنگی؟!چشم هام رو سریع بستم و باز خودم رو به بیهوشی زدم
ولی انگار دیگه دیر شده بود اون بازم صدام کرد¤ بکهیون میدونم بیداری
ببینم خانم دکتر این هجوم رنگ روی باز و بسته شدن چشم هاش اثر میزاره؟!چشم هام رو باز نکردم از شدت ترس دیدن اون رنگ ها و همزمان از ترس دیدن پارک چانیول .... این شبیه یک کابوس وحشتناک میمونه ولی من اصلا تصوری از رنگ ها داشتم؟! چطور میتونم یک خواب به این واضحی ببینم ؟! نه امکان نداره این خواب نیست
صدای یک خانم که فکر کنم دکتره اومد
▪︎ نمیدونم اطلاع ندارم
از اونجایی که این اولین پروندمه
ولی من درست میگم ؛ این نشون میده داره هجوم رنگ رو تجربه میکنه¤ مطمئنید هجوم رنگه؟!
صدای خانم دکتر ایندفعه با کنایه بود
▪︎اگر شک داری خودت دکتر شو
من یکم وسایل دارم باید برم جمعشون کنم پس حواست بهش باشه وقتی چشم هاش پرید بیرون یا داشت میمرد بهم بگوصدای چانیول هم کنایه دار بود و جوابش رو مختصر داد
¤ باشه حتما
صدای قدم های خانم دکتر اومد که داشت میرفت
بعد از چند دقیقه صدای چانیول باز من رو مخاطب قرار داد
¤ هی الان میتونی چشم هات رو باز کنی
چشم هام رو باز کنم ؟! احساس ترس همه وجودم رو گرفته بود با دیدن دنیای رنگی .... ورود به دنیای جدیدی بود که چیزی از اون رو بلد نیستم
سردرد وحشناکی داشتم دستم رو روی پیشونیم گذاشتم "اه" بلندی کردم
YOU ARE READING
[ ₲Ɽ₳Ɏ ]
Randomاز دنیای رنگی رنگی اطراف، به بکهیون فقط رنگ خاکستری رسیده. پسری که از بچگی کور رنگی داره با این وجود سعی میکنه زندگی عادی معمولیش رو در پیش بگیره البته تا قبل از اینکه پارک چانیول رو ببینه. پسری که باعث میشه دنیای بکهیون دیگه خاکستری نباشه. کاپل ا...