[ ₲Ɽ₳Ɏ ]

{mom color} (10)

_ میخوای این نمای جلوت رو رنگی ببینی ؟!

مردد برگشتم طرفش ، صورتش مصمم به نظر میرسید
ولی از طرفی دلهره خاصی نسبت بهش دارم ؛ احساس میکنم دارم وابسته میشم

_ امروز میتونی غش کردنت رو کنترل کنی ؟!

° غش نمیکنم
قوی میمونم مهم نیست چجوری

سرش رو تکون داد و دستش رو طرف ماسکش برد
نفسم توی سینه حبس شد ؛ اروم دسته ماسک رو از گوش سمت راستش برداشت و بالاخره صورتش معلوم شد

رنگ ها همه جا رو داشت میگرفت
سرعتش سرگیجه شدیدی بهم میداد

نفسم داشت بند میومد و جلوم تاریک تاریک شده بود انگار که کور شده باشم
با احساس گیر افتادن دستم توی دست یکی توی بغل گرمی رفتم

_ اروم نفس بکش چیزی نیس ، زود تموم میشه

سعی کردم جلوی خواسته بدنم برای افتادن چشم هام روی هم رو بگیرم و بعد از چند دقیقه نفس هام منظم شد
تصویر بغل چانیول که الان توش بودم واضح شد و بالاخره دنیا دوباره جلوی چشم هام واضح شد

ولی با این تفاوت که این دیگه دنیای من نیست
این دنیا صاحبش پارک چانیوله

دنیایی که رنگ ها از جلد خاکستری خودشون بیرون اومدن و تبدیل به این رنگ هایی شدن که جلوم میبینم

چانیول دستم رو توی دستش گرفت و کشید دنبال خودش ؛
اتاق ها و راهرو های مختلفی رو رد کردیم ، بعضی ها تاریک و بعضی اتاق ها دیوار هاشون از اینه بود و رنگ های مختلف و نورا میون اون ها توی تاریکی میچرخید و اشکال مختلف داشتن

ستاره ، قلب، خرگوش
همه این ها رو رنگی میتونستم برای اولین بار ببینم

چانیول با ذوق اسم هر رنگی که میگذشت رو بهم میگفت و از چیز هایی که این رنگ رو تشکیل میداد هم با ذوق می گفت

_ این ابی پر رنگه اگه بری وسط دریا یا توی اقیانوس ها میتونی این رنگ رو ببینی

بعد از گشتن همه بالاخره چانیول قبول کرد که یکم برای استراحت دست نگه داریم

_ اینجا صندلی داره

روی صندلی نشستیم که داشت روی دیوار جلوش نمایش سه بعدی از رنگ ها رو نشون میداد

چانیول بغل دستم هم مثل من محو اون نمایش جلوش شده بود

برگشتم و نگاهم رو بهش دادم

حتی اگر به پروبم وابسته بشم
حتی اگه راه بقیه مونو ها رو برم که تبدیل به جنایتکار شدن
هنوزم میخوام رنگ ها رو ببینم
این چیزیه که من میخوام

‌........‌‌‌‌...........

از اونجا اومدیم بیرون
با ورود به بیرون به خاطر نور باز چشم هام رو بستم