(مطالعه شخصی )
یونگهون و راون از صبح که وارد محوطه کلاس شده بودم داشتن مسخره بازی در می اوردن و موقع مطالعه شخصی بچه ها اصلا نگذاشتن کسی چیزی بخونه
زنگ اول گذشته بود ولی هنوز نیومده بود
به جای خالیش نگاه کردم و با صدای راون به خودم اومدم_ منتظر کسی هستی؟!
با لحن منظور داری بهم گفت منم سر تکون دادم و دوباره به کتابم نگاه کردم
یونگهون با دادی که دقیقا پشت گوشم کشید سه متر پریدم هوا+ فکر کردی ظاهر خوبت برای هر چیزی بهت مجوز میده ؟!
یعد از اینکه کلاس اول تموم شد میای ؟!سرم هنوز پایین بود ولی صدای پاهاش رو میشنیدم که داشتن به سمت میزش قدم بر میداشتن
¤ خیلی خوب ، فهمیدم
راون با خوشحالی به چانیول گفت
_ فکر کردم نمیای ، بیا بشین
¤ باشه میشینم
هنوز یک ثانیه از صدای نشستن اون نگذشته بود که باز دردسر من شروع شد
¤ هی بکهیون .... بیون بکهیون من اینجام
منظورش من بودم ؟! داشت منو صدا میکرد ؟!
از دیروز که باهاش اینطوری برخورد کردم فکر کردم دیگه طرف من نمیاد ولی ......حتی سرمم طرفش نبردم¤ هیی
صدای قدمش اومد و...... تا صندلی پشتی من که خالی بود رسید ...پس حتما نشسته روی صندلی پشتی من
من خودم رو جمع کردم تا نزدیک میز پشتی نباشم و به جلو تکیه دادم
خیلی خوب بکهیون ، فقط اون رو نادیده بگیر مثل همهصداش از پشت سرم اومد
¤ هی بکهیون ، برگرد بهم نگاه کن
هوفی کشیدم و به بچه هایی که الان بهمون زل زده بودن نگاه کردم ، بازم با بدبختی "اه" کشیدم
° ماسکت رو پوشیدی ؟!
¤ هنوز زدمش
خودکارم رو گذاشتم لای کتابم و آروم برگشتم
بازم توی چشم هاش نگاه کردم و بهش غریدم و خنثی بهش گفتم° باهاش میخوای من رو اذیت کنی ؟!
¤ نه ، مغازه لوازم نقاشی زود بست برای همین امروز صبح رفتم اونجا
یونگهون یهویی با لحن تعجبی ای پرسید
+ چرا ؟!
چانیول دستش رو توی جیبش کرد و ..
¤ این رو خریدم
بعد نگاهش رو از یونگهون گرفت و به من نگاه کرد
¤ حتی معلم های آکادمیک هم قبل از گرفتن شغل
پیش نمایش میدن ...پیشنهاد دادم بهت رنگ ها رو یاد بدم بدون اینکه خودم چیزی رو بهت بدم ، به خاطر همین بکهیون
جاجان ...
YOU ARE READING
[ ₲Ɽ₳Ɏ ]
Randomاز دنیای رنگی رنگی اطراف، به بکهیون فقط رنگ خاکستری رسیده. پسری که از بچگی کور رنگی داره با این وجود سعی میکنه زندگی عادی معمولیش رو در پیش بگیره البته تا قبل از اینکه پارک چانیول رو ببینه. پسری که باعث میشه دنیای بکهیون دیگه خاکستری نباشه. کاپل ا...