یه دیوونه یا دوتا؟

P²

شماره ۲۸۲،بالاخره به اتاق مد نظرم رسیدیم....

+خب بهتره شما دوتا ازینجا برید لازم نیست بمونید.....

جانگکوک و پرستار انگار منتظر همین حرفم بودن، چون سریع جیم شدن....

سری از روی تاسف براشون تکون دادم، سمت در رفتم......

دستگیره در رو پایین کشیدم، وارد اتاق شدم.....

با یه محیط تمیز ولی دلگیر روبرو شدم، هیچ پنجره ای داخل اتاق نبود و این فضارو دلگیر تر هم کرده بود.....

حواسم به دوروبرم بود و توجی به فردی که روی تخت بود نکرده بودم،با حس سنگینی نگاهی، نگاهم سمت تخت گوشه ی اتاق کشیده شد......

اروم نزدیک تختش شدم،بدون توجه به نگاهای خیرش تخته شاسی و برداشتم تا دوباره اطلاعاتشو بخونم......تخته شاسی رو بالای تخت گذاشتم و خودم هم کنار تخت نزدیک به پسر که روی تخت نشسته بود رفتم......

+اسمت جانگ هوسوکه درسته؟

از بیمارای روانی توقع جواب دادن نداشتم ولی بالاخره باید از یه جایی شروع میکردم.....

_نه......

شوکه شدم ولی به روی خودم نیوردم،هم به خاطر جواب دادنش هم به خاطر اینکه تکذیب کرد،مطمئنم که بیماری اختلال چند شخصیتی داره.....

تا الان که اروم بود،بهش نمیخوره که زیاد وضعش خراب باشه، پس مشکلی نداره اگه دستاش رو باز کنم؟

بالاخره بازم باید از یه جایی شروع کنم......

اول سمت دست راستش رفتم و با کلیدی که پرستار بهم داده بود بازش کردم، سمت دست چپش رفتم و اون یکی دستش رو هم باز کردم ......

اروم کنارش روی تخت نشستم، نفس عمیقی کشیدم و بدون نگاه کردن به صورتش شروع کردم به حرف زدن راجب اطلاعاتش......

+خب اینجا نوشته که تو میگی یه برادر دیگه درست شبیه خودت داری که حداقل یذره از تو مهربون تره؟ خب میخوام بدونم اون برادرت دقیقا کجاست میتونم ببینمش؟

منتظر به چشماش زل زدم، در همون حین هم قیافش رو انالیز کردم میتونستم به جرئت بگم که حتی از دکترای اینجا هم خوشگلتر و جذابتر بود، البته بحث خودم که جدا، باورم نمیشه همچنین پسر جذابی که میتونست الان دوست پسر یه خوش شانسی باشه کنار من نشسته و ادعا داره یه برادر دیگه داره......

با شنیدن صداش از فکر انالیز چهرش در اومدم......

_اون همیشه باهامه، همتونم میبینیدش ولی نمیدونم چرا جوری رفتار میکنید که نمیبینیدش.....

اهی از روی درموندگی کشیدم..... با همین یه صحبت کوچیک هم به نظر میاد که خیلی وضعش خراب باشه.......