PART 8

51 10 75
                                    

8

با اخم غلیظی به پسری که بی شباهت به برادر دوقلوش نبود، خیره شده بود و نگاه عصبیش رو ازش دور نمیکرد.

« اون روباه عوضی... »

انگشت هاش رو دور فرمون محکم کرد و منتظر موند.
نمیتونست جلوی مادرش با یونگی برخورد کنه.

- مامان، زود میام دنبالت، کاری پیش اومد.

فورن تماس رو قطع کرد و بعد از روشن کردن ماشین، به دنبال ماشین جیچان راه افتاد.

بلخره یه جایی میرسید که ته خطشون باشه.
بلخره که میتونست حداقل یه مشت تو صورتش بکوبه و سرزنشش کنه.

اون واقعن یه توضیح به یونجی بدهکار بود.
چطور تونست مرگ مادربزرگش رو ببینه بازم ساکت بمونه؟
اصلن با چه رویی اومده بود...

_______________

خیره به نقطه قرمز رنگ که روی نقشه ثابت مونده بود، فنجون قهوه اش رو به لباش چسبوند و به پشتی صندلیش تکیه داد.
ظاهرن مین یونجی کارشو بلد بود.

هنوز طعم تلخ قهوه اش رو مزه نکرده بود که نقطه قرمز جا به جا شد. و این یعنی ”ممکنه“ جای یونگی لو بره.

سرگرم شده روی میز خم شد و روی صفحه دقیق شد.
اون دختر کنه نمیتونست همینجور اون بچه رو ول کنه.
بلخره لونه اش رو پیدا میکرد.

با ثابت شدن نقطه، اخمی کرد و لپ تاپ رو به خودش نزدیک کرد.
اون نمیتونست...

- کیم تهیونگ... اون عوضی...

فنجونش رو روی میز فشرد و نفس عصبیش رو بیرون داد.
اون میدونست که دنبال مین یونگیه و با جیچان دست همکاری داده بود؟!

اگه این یه هدیه برای قدردانی از کنار زدن کیم نبود، نفرت چند ساله پارک میتونست به یه فاجعه ختم بشه.

________________

دکمه هندزفریش رو لمس کرد و منتظر موند شخص پشت خط حرف بزنه.

~ ب_برو دنبال جه_جهیون.

اخم کمرنگی روی ابروهاش نشست و همزمان با عوض کردن دنده لب زد:

- حالت خوبه؟ چیزی که نشده؟

+ کیه؟

بی اهمیت به سوال جیمین که صرفن از روی - کنجکاوی - مطرح شده بود، تمام تمرکزش رو گذاشت روی جوابی که قرار بود بشنوه.

~ من... من خوبم! ن_نگران نباش!

جلوی در نرده ای بزرگ عمارت کیم نگه داشت و منتظر موند یونگی و جیمین پیاده بشن.

+ کیه؟؟

جیمین قبل از پیاده شدن، همزمان با حرکت دست و سرش، دوباره سوالش رو مطرح کرد و با بیخیالی به نگاه عصبی جیچان خیره موند.

⨳ Revenge ᵒʳ BetrayalOnde histórias criam vida. Descubra agora