Something beyond the danger

42 14 0
                                    



با دیدن اِدموند سمتش رفت.کنار کنسول بازیش ایستاد:
اِدموند‌..

اون پسر به بازیش ادامه داد:
ها...

به بازی که داشت انجامش میداد زل زد.‌.داشت....ربات میکشت:
ارباب من کجاست؟

اِدم:تو کونم...برو از مامانم بپرس هرزه رنگی!

پلکی زد:
هرزه رنگی چیه؟

اِدموند بازیشو استپ کرد.نگاه کثیفشو به بدنش داد:
ینی یه جوجه قشنگی مثل تو که با کلی آدم رابطه جنسی داشته!

نگاهشو به در داد:
میخوای...بهت نشون بدم؟

سری کج کرد:
آیا این اجازه رو دارم اول از اربابم بپرسم؟

ادموند سمت در اتاق رفت.بستش و قفلش کرد:
ارباب کیلو چنده...حال میده...لذت بخشه~

اوه..
یعنی باید اپراتورشو خاموش کنه تا دوباره لذ_

پنجره ای قرمز رنگ باز شد...
یکی شد دو تا..

دوتا شد سه تا!

'خطر تجاوز!'

'خطر تجاوز!' 

'خطر تجاوز!'

آلارمای جلوی چشماشو کنار زد...تجاوز؟اخم ریزی کرد..
ارباب گفته بود نزاره هیچکسی لمسش کنه یا بهش تجاوز کنه..
چون این کار اشتباهیه.

دست ادموند روی مچش نشست.انگشتاش داشتن سمت بالا سعود میکردن که به مچ دست اون مرد عجیب چسبید تا بالاتر نره.مثل اربابش...لمس دست اِدموند حس خوبی نداشت:
علاقه ای به انجام فراید رابطه جنسی ندارم.رابطه جنسی...

نگاهشو به چشمای ادموند داد:
کار انساناست.

اِدموند تِچی کرد.پشت صندلیش رفت تا به بازیش ادامه بده.
چون میدونست این ربات لو میده چه غلطی میخواسته بکنه پس بهتره زودی تصمیمشو عوض کنه!
دستاشو جلوی خودش قفل کرد:
جواب سوالمو ندادی.ارباب من کجاست؟

اِدموند عصبی هلش داد کنار:
به من چه!!از اتاقم گمشو بیرون!!!

قدمی عقب برداشت..نگاهشو به اره چوب بری میون ابزار آلات میز سرگرمی و کار اِدموند داد..
چرخید و سمت در اتاق رفت.
قفلشو باز کرد.
وارد راهروی اتاقا شد.
ادموند میخواست بدون اجازه اربابش دست به بدنش بزنه و رابطه جنسی رو انجام بده...
اون لحظه..
فکری به سرش زد که نباید میزد...



من بعد از سال هااااا آمدم...
چون نمیدونم وضعیت نت چطوره دیگه همه رو میزارم...
میدونم این سه روز بهتره که نزارم اما دلم نمیکشه از این بیشتر منتظرتون بزارم...

به امید روزی که وقتی یه داستان خوشایند نوشتم با تمام وجود درکش کنید :)

《Where is my master?》[vmin]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora