The only remaining

30 13 0
                                    

با جلو اومدن سوزن ترمیم به سرعت چشماشو بست!

اون سوزن شروع کرد به جوش دادن زخم گونش!!

هیس بلندی کشید و پارچه رو تختی رو فشورد~

دکتر شروع کرد به نوشتن علائم ربات:
رفتارای خارج از کنترلی داره..باید کالیبره بشه و خاطراتش رو_

ته:نه!!برای چی؟!

دکتر نگاهی به پسر روبروش کرد:
خب...رباتتون خطر خودمختار شدن رو داره~

ته:مگه چه اشکالی داره مثل انسان تصمیم بگیره؟!

با نگاه عجیب دکتر تهیونگ اخم کرد:
ربات من مثل بقیه نیست...اون کاملا منو درک میکنه~همه ی رباتا وقتی خود مختار میشن کسی رو نمیکشن!!

همین حرف از طرف تهیونگ نیاز بود تا جیمین وحشت زده سوزن جوشکاری رو عقب هل بده و خودشو کنج اتاق یچسبونه~
تهیونگ با دیدن واکنش رباتش سمت دکتر چرخید:
فقط‌..لطفا سریع تر تعمیرات رو انجام بدید...حاضرم قول نامه هم
امضا کنم~

دکتر سری تکون داد.سمت جیمین برگشت..
براش عجیب بود یه ربات دردش اومده~

سمت پلاک پشت گردن اون پسر رفت.به شکل هلال ماه بود..
فشوردش و علاوه بر رمای حافظه چند هزارش یه پنل خیلی ریز برای ظاهر شدن شناسش ظاهر شد...

با ظاهر شدن صفحه مجازی سه بعدی شناسه کافی بود اسم ربات رو بخونه تا بفهمه ربات این مرد...چه قیمت سگی می ارزه!

این این ربات لعنتی...توی بازار سیاه میلیارد چیه تیلیریاردی فروش میره...

دوست تهیونگ با دیدن نگاه دکتر به جیمین ضربه ای به شونش زد:
هی...رباتت...دکتر خصوصی داشت؟

ته:آره...متخصص چینی بود‌..

؟؟:خیلی بد داره نگاش میکنه حواست بهش باشه~

دکتر دستشو سمت یکی از رما برد.وقتی دید حواس اون دو نفر پرته به سرعت فشارش داد تا از بدن ربات خارج بشه!
یک لحظه جیمین با احساس پریدن تمام دانسته های ادبیش به سرعت چرخید و به مچ دکتر چنگ زد..دکتر رمشو خواست توی جیبش بندازه!
به سوزن تتو چسبید و سمت چشم دکتر کشیدش!!اخم ریزی کرد.
دوباره به نفس نفس افتاده بود~
آروم غرید:
رم...من .. رو پس بده!

دکتر خندید:
تو دیگه یه ربات نیستی...تو سرکش شدی.‌.باید از شرت خلاص شد..

تهیونگ سریعا جلو اومد:
جیمین!!!چیکار میکنی؟؟

جیمین ترسید...خواست دستشو عقب بکشه اما مقاومت کرد..با لحنی وحشت زده گفت:
اون رم منو برداشت!!

دکتر رم رو با دستایی لرزون سمت جیمین گرفت.پسرک عقب کشید و دوباره کنج دیوار کز کرد..تهیونگ سمت جیمین رفت:
جیمینا...این...چه کاری بود؟!

پسرک ترسیده پاهاشو جمع و خودشو بغل کرد:
من..من متاسفم~

تهیونگ رمشو گرفت و توی اولین سوکت خالی قرارش داد.
پلاک رو فشار داد و اون بخش جا رمی شبیه به هلال ماهش رفت داخل..پسرک پنیک کرده رو در آغوش گرفت:
بیا فقط بریم خونه~

دکتر به آرومی بلند شد:
فقط کافی پلیس بو ببره یه ربات خودمختار داری‌‌‌...هر جور شده کارتو میسازه~

تهیونگ اخم کرد:
من براش مجوز دارم!!هیچ کس نمیتونه رباتمو ازم بگیره!!انقدر نترسونش!!_

؟:اون یه رباته!!!نمیتونه انسان باشه!

پسر قد بلند ، رباتشو محکم بغل کرد:
پس یک انسانه و نمیتونه یه ربات باشه...دست منه چیکار کنه...
هیچ کس نمیتونه جلوشو بگیره!!

جیمین...
تنها عضو واقعی خانواده منه~

《Where is my master?》[vmin]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin