عروسیشون ساعت شش بعد از ظهر توی هوا روشنی یک روز تابستانی صورت گرفت. بعد از مراسم سوگند تازه مهمانی شروع شد
بعد از آن رقص دو نفره اش با جیمین فرا رسید دستش را دور کمر جیمین گذاشت برای یک مرد خیلی اندام ظریف و دور کمر باریکی داشت نگاهش به صورت گل انداخته ی جیمین افتاد متوجه شد که خجالت میکشه توی دلش پوزخندی زد و برای اذیت کردنش بهش چسبید میتونست صورت جیمین رو ببینه که هر دقیقه قرمز تر میشد یه لحظه فقط یه لحظه یک چیزی توی دلش تکون خورد هیچ کدوم دقت کنید هیچ کدوم از پاتنرهاش به این معصومی نبودند که با یک رقص تانگو سرخ و سفید بشند به صورتش نگاه کرد زیبا بود اجزای صورتش ظریف بود . شاید اگر تو این شرایط همو نمیدیدند همه چیز فرق میکرو
با دیدن ریو جین بین مهمانها انهم با یک پانتر جدید شوکه شد دوباره حس عصبانیش برگشت .
بعد اهنگ دوم زوج ها هم وارد میدان رقص شدند و شروع به رقص کردند ریو جین هم وارد میدان شد و خیره به چشم جونگکوک لبهای پاتنرش رو بوسید پارچه لباس جیمین تو مشت جونگکوک چروک شد .
بعد از صرف شام مهمانی عروسی تمام شد جونگکوک عصبانی تر از همیشه چندین پیک مشروب خورد نگاهش روی ریو جین و جیمین میچرخید همه چیز تقصیر این مرد کنار دستش بود
بعد از اتمام مراسم با بدرقه ی دوستان و خانواده به خانه اشان رفتند تا اولین شب زندگی مشترکشون رو آغاز کنند
با ورود با خانه جونگکوک یک راست به اتاق خواب مشترکشان رفت و با دیدن تخت پر از گلبرگ پوزخندی زد و بی توجه به انها روی تخت دراز کشید تمام فکرش ان مرد جدید کنار ریو جین بود.
امدن جیمین کمی طول کشید . با صدای باز شدن در سرش رو چرخوند وبا دیدن جیمین توی لباس خواب سکسی توری بدن نما چشماش برق زد پوست سفیدش برق میزد . جیمین خجالت زده جلو اومد و زمزمه وار گفت من امشب در اختیار توام . دستبد سفیدی از پشت دستش دراورد گفت و هرجوری تو بخوای
این حرف برای کسی یک ماه سکس نداشته به شدت تحریک کننده بود . جیمین با دیدن شوکه بودن جونگکوک با هزار خجالت و فحش به خودش البته توی دلش جلو رفت و روی پاهاش نشست خودش نمیدونست این جرات رو از کجا اورده بود شاید از این که این مرد همسر قانونیش بود .
جونگکوک به سرعت کمرش رو چنگ زد و بوسه ای رو آغاز کرد هرچه میبوسید با یاد آوری اتفاق توی عروسی خشنتر میشد عقلش یه کل دست شهوت و الکل داده بود
جیمین رو روی تخت پرت کرد روش خیمه زد و بعد کام گرفتن از لباش به شکم چرخوندش دستبد رو از پشت بهش زد شرت توری از پاش در اورد لباس های خودش هم کند بعد از چند بار نوازش هلوی روبه روش سعی کرد واردش بشه اما نمیتونست عصبانی بود و به این فکر نکرد فرد روبه روش یک مرده وه نیازداره اماده بشه تنها به ارضای خودش فکر میکرد
تفی زد و به زور سر التش وارد کرد جیمین به هق هق افتاده بود سعی میکرد عقب بره
ومیگفت یااا جونگکوک من باکره این کارو نکن خوااش میکنم امادم کن من درد داره اییی
جونگکوک از تقلای جیمین خسته شد دو اسپنک محکم بهش زد دستبند شو گرفت و کشید تا نتونه تکون بخوره با ضرب واردش شد و ضربات بی رحمانه اش رو آغاز کرد و جیغ های دلخراش جیمین اهمیتی نداد واقعا عقلش رو از دست داده بود انقدر ضربه زد تا بالاخره درونش ارضا شد تنها چیزی از خواهش های جیمین فهمید باز کردن دستبندش بود بعد از باز کردن تقریبا براثر مستی و خستگی بیهوش کنار جیمین افتاد
با صدای هق هق مانندی از خواب بیدار شد. با باز کردن چشمام جیمین بلای جونش رو دید . شوکه عقب کشید و به این فکر کرد اینجا تو اتاق خوابش چیکار میکنه که ناگهان به یاد آورد دیشب باهاش ازدواج کرده و اون رسما شوهرشه قیافه ی خیس از عرقش و صورت زردش نشون از حال خرابش میداد بالا تنه ی لختش سفیدی بینظری رو نمایش میداد صبر کن بالا تنه ی لختتتت
نگاهی ب خودش انداخت اونم بالا تنه اش لخت بود . اب دهنش رو قورت داد نگاهش زیر پتو داد شتتتتت لخت بود با دیدن لکه های خون یک لحظه خون تو بدنش یخ زد .
دعا دعامیکردکه انچه میکرد نباشه . اون توی دبیرستان دوست پسر داشت و میفهمید که این خون ممکنه چی باشه .....
ملافه رو کنار زد و با دیدن دلمه های خون دلش ریش ریش شد با بغضی که نمیدونست از کجا اومده شروع با پاک کردن خون از روی رونها و حفره اش کرد . هر لحظه که میگذشت بیشتر یادش می امد چه بلایی سر پسرک اورده اون پسر فریاد میزد که با کره است و نیاز داره اماده شه ولی شهوت و مستی گوش جونگکوک کر کرده بود
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀ادامه داستان فرداشب
دوستان لطفا حمایت کنید تا زود پارت های بعدی رو بنویسم در کل شاید سه چهارت پارت دیگه داشته باشه
شبتون بخیر لاولی های من دوستتون دارم💖
![](https://img.wattpad.com/cover/329040656-288-k859582.jpg)
STAI LEGGENDO
how did ifall in your love??(چطوری عاشقت شدم ؟؟)
Fanfictionجونگکوک ته تغاری خانواده جئون برای اولین از طرف پدرش اجباربه انجام کاری میشه انهم ازدواج اجباری با یک مرد... کاپل:کوکمین/ جیکوک♥️💋 ژانر: داستان کوتاه /عاشقانه/روزمره / اسمات. قسمتی از متن: _ازدواج ؟؟؟؟ اپا من فقط ۲۴ سالمه این ظلمههههه اونم با یک پس...