⚘part4⚘

1.4K 182 2
                                    

سریع لباس تنش کرد . و لباسهایی برای جیمین انتخاب کرد بین خواب و بیداری مینالید . به تنش لباس میپوشید .تن جیمین از هرچی دوست دختر سابق کوک ظریفتر و پوستش نرمتر بود طوری کوک شگفت زده شد بادیدن مچ دستها و کبودی وسیعشون به خودش لعنت فرستاد .براید استایل بلندش کرد که جیمین به محض تکون خوردن جیغ بلندی زد و هوشیار شد و چشم های اشکیشو به جونگکوک دوخت نگاهش مظلوم و بی پناه بود . سرش توی گردن کوک برد . چطوری میتونست به کسی تکیه کنه که این بلا رو سرش اورده. جیمین خیلی درد میکیشد جونگکوک این رو از پیراهن خیس شده اش از اشک های جیمین فهمید .
روی صندلی عقب گذاشتش و ازش خواست دراز بکشه بی حرف قبول کرد .
مرتبا از اینه چکش میکرد و با جیمینی روبه رو میشد که به چشماش زل زده عجیب بود که ضربان قلبش بالا رفته بود
با رسیدن به اروژانس سریعا به اتاق معاینه دکتر رفتند کوک حتی از گفتش شرم داشت ولی در اخر با اشاره و ایما بهش فهموند که در ناحیه مقعد مشکلی پیش اومده
دکتر سریعا پرده دور تخت رو کنار کشید و حتی با اخم به کوک گفت بیرون بماند. کوک حس کردمعاینه بیش از طول کشیده داشت از اینکه کسی اندام خصوصی همسرش رو میدید آتیش میگرفت حسایی که برای خودش هم تازگی داشت با خودش گفت معلومه که همسرته همه روی همسرشون غیرت دارند حتی اگه عاشقشون نباشند اندکی بعد صدای هق هق جیمین بالا گرفت . نگران از اینکه دکتر جیمین رو اذیت کنه وارد شد که دید داره با الکل ضد عفونی میکنه .
دکتر با تشر گفت مگه نگفتم بیرون آقای محترم جیمین با صدای لرزون اولین کلمات اون روزشو به زبون آورد
دستمو بگیر
کوک سریعا پیش جیمین جوری دکتر نخواد گیر بده ایستاد و دستی دراز کرده بود را گرفت جیمین انگشت های تپل کیوتش رو دور انگشتهای کوک کرد و فشارشون داد . جونگکوک با دیدن دوباره کبودی مچ دست عرق شرم به کمرش نشست. هق میزد و کوک بغض تو گلوش مینشست ...
معاینه دکترتموم شد . و گفت پسرم برگرد تموم شد
جونگکوک برگشت ولی جیمین تو همون حالت به شکم خوابیده بود چون درد زیادی داشت
دکتر گفت پسرم براش یک معاینه کامل نوشتم مهرم زدم سریعا ببر پلیس به دوستت تجاوز شده و تست اسپرم روهم سریع انجام بده تت مجرم فرار نکنه
این بدترین ضربه به جونگکوک بود تا اینقدر تحقیر نشده بود
اون مرد شریفی بود و از تجاوز متنفر بودد ولی کاری کرده بود عین متجاوزا بود
جیمین نالید ن ن ن
دکتر برگشت گفت :چیشده پسرم جیمین با ناله گفت شوهرم بود آقای دکتر
دکتر یک لحطه سکوت کرد و بعد گفت خب الان برات برگه خشونت خانگی مینویسمو بهت توصیه میکنم ازش جدا شی....
لازم نی آقای دکتر فقط دارو بنویس برام
کوک هر لحظه متعجب میشد جیمین طرفش رو میگرفت حتی بعد این همه کاراش.
دکترگفت از دست شما جوونها پسرم من جای پدرت از من نصیحت کنار نیا این کار اون عوضی نامرد وحشیرو پرروتر میکنه من اگر پدرت بود هرگز اجازه ادامه رابطتونو نمیدادم
ممنون دکتر که ایقدر بفکرید فقط دارو بدین لطفا با صدای بدون ناله اینا رو محکم گفت دکتر یک دارو مسکن قوی زد و دوزها بعدی رو برای روزهای بعد و چند پماد ضد التهاب و التیام بخشم نوشت . یک بار دیگه با تاکید از جداش شدن از شوهرش گفت که باعث شد کوک اخم غلیظی روانه اش کند با ویلچر به کمک پرستار به پارکینگ برده شد جونگکوک نذاشت حتی پرستارم به جیمین دست بزنه این حجم از حساسیت برای خودش هم تازگی داشت
جیمین این بار بهش نگاه نمیکرد و سرش به سمت صندلی ها بود
با رسیدن به خونه مثل قبل براید استایل جیمین رو به تخت مشترکشون برد .
دستهاشو شست تا پماد برای جیمین بزنه . جیمن مخالفت کرد و نذاشت
ولی سعی کرد نتونست و اشکش در امد . ولی بخاطر غرورشم که شده خودش با تمام سوزش و درد کمرش پمادزد اما واقعا کثیف کاری شد
جونگکوک دلیل تغییر ناگهانی جیمین رو نمیدونست اروم پرسید :جیمیناه چیزی شده
جیمین برگشت با نگاه تیز نگاهش کردو گفت
خیال نکن بخاطر خودت بوده که ازت شکایت نکردم مردتیکه فقط نمیخواستم ابروی خانواده های سرشناسمون بره که فردای عروسی کارمون به پاسگاه و دادگاه خانواده بکشه حالا وسایلتو جمع کن برو توی اتاق بغلی تا وقتی خوب میشم نبینمت تو روانی ای و وحشی سادیمی هستی که بنظرم فقط یک چیزی از بی دی اس ام شنیدی برو راجبش مطالعه کن احمق .
من من من ازت متنفرم نزدیکم‌نشو فقط برووو بیرررووونننن بیییییررررروننننن گمشووووو
جونگکوک از اتاق بیرون رفت حرفهای جیمین همش حقیقت بود اگر بهش مبگفت اصلا گرایش به بی دی اس ام نداره باور میکرد چون لنتی اون به وحشیانه روش باهاش خوابیده بود فقط به خاطر یک دختر عوضی که دیشب با کیف پول *دوست پسر* جدیدش اومده بود....
تاسف فایده ای نداشت قرار نبود که بتونه زمان رو به عقب برگردونه
نگاهی به یخچال انداخت خالی تر از خالی واقعا خونه تازه داماد باید این شکلی باشه ؟؟
یه لحظه به این فکر کرد شاید به خاطر این که هردو شاغلند
ربان قرمز روش رو کند این جلف بازی ها کار عمه اش بود که سیلقه اش قدیمی بود روی تموم وسایل اشپز خونه ربان زده بودند باخودش فکر کرد
راسی کار جیمین چی بود؟؟؟
بعد از چند لحظه هر چی فکر یادش نیامد
واقعا باید یه چیزایی از همسرش رو می فرداها اگرکسی ازش پرسید همسرش چه کاره است جونگکوک باید دروغ میگفت یا اقرار میکرد که نمیدونه این خیلی زشت بود
کیف پولش رو برداشت نزدیک های ظهر بود واون دیگه نمیتونست چیزی بپزه دست پخت خودش عالی بود اما واقعا وقت نمیشد هم خرید کرد برگشت ومواد اولویه بشوره و بپزه
بازم خوبه یک بازارچه نزدیک خونشون بود.
رفت و همه چیز خرید ده ها کیسه وسایل خریده بود با خودش گفت :خانم خانه داری شده و با تلخی به حالش خندید
از همان بازارچه سوپ مقوی ای برای جیمین خرید وبهمراه غذا های نرم که لازم جیمین بود خرید
بعد از رسیدن به خونه توی سکوت دلگیری رفته بود چیزی که بهش عادت نداشت حتی توی این سه ماهی که تنها زندگی میکرد معمولا مهمان داشت حالا یا ریو جین یا داداشاشا و یا مامانش درست مثل خانه اشون معمولا توی عمارت پدریش همیشه یا مهمانی داشتند یا خانواده خودش که شامل سه تا هیونگ هاش و دوتا نوناش بود دورهم جمع بودند و همیشه صدای برادرزاده و خواهر زاده هاش تو عمارت میپیچید
بعد از این همه وسایل رو جا داد و مواد غذایی رو هم شست به سمت اتاق خوابشون رفت جیمین غرق خواب بود . مطمئن بود او هم گرسنه است اخه حتی دیشبم لب به غذا نزد
سوپ که سرد شده بود باز تو ماکروفر گرم کرد و توی کاسه ریخت و برای جیمین برد و بیدارش کرد

how did ifall in your love??(چطوری عاشقت شدم ؟؟)Where stories live. Discover now