🌷part2🌷

1.5K 191 3
                                    

با رسیدن به رستوان دست تو موهاش کشید از مرتب بودنش مطمئن شد وارد رستوران شد
باز خوبه بهش گفته بودند قرار ملاقات روی میز۱۳ انجام میگیره هه چه عددی این ازدواج از الان این ازدواج نحسی خودش به رخ میکشید با رسیدن به میز ۱۳ یک پسر جوون خوش قیافه دید که تصوراتش رو کمی بهم زد
اون واقعا خوش چهره بود و لباس هاش مد روزبود
جلو رفت پسر از جاش بلندشد وباهم دست دادند .
_سلام جئون جونگ کوک هستم
+ سلام خوشوقتم پارک جیمین هستم
به دعوت کوک هر دو نشستند. کوک در ابتدا قصد داشت که درصورت زشت بودن تخریبش کنه ولی پسر روبه روش چهره ی بی نقصی داشت
_خب آقای پارک بنظرم از حاشیه ها بزنیم ویک راست بریم سر اصل مطلب من جئون جونگکوکم ۲۴ سالمه مدیریت خوندم و الانم رییس شرکتیم که بابام بهم داده من اهل دروغ نیسم که بگم از زحمات خودم بوده ولی من این شرکت رودر اینده توسعه میدم شما چطور
جیمین لباشو تر کرد و گفت:من پارک جیمینم کارمورد علاقم نقاشیه گالری خودمو تو سئول دارم اما کار اصلیم طراحی لباسه طراحی کاکلشن های لباس شرکت پدرم بامنه .
پس این خوش پوشی بی دلیل نبود مشخصا از دنیای مد سردر میاورد
_اوه چه جالب ولی چرا اینجا میمونید وقتی شرکت پدرتون و گالریتون سئوله
+راستش من از دور بودن از شلوغی لذت میبرم اینطور تمرکز بیشتری دارم و مسلما طرح های با کیفیت تری تحویل میدم
_بله درست میفرمایید خب آقای پارک یه سوال میپرسم بد برداشت نکنیدا اممم شما مشکلی با اجباری بودن ازدواج ندارید ؟منظورم اینکه عشقتون ناراحت بشه ...
جیمین ابروهاشو بالا برد و گفت :من معشوقه ای ندارم اقای جئون اگز داشتم سر این میز نمی نشستم . در ضمن خیلی از ازدواج های تو قشر ما سنتی و بدون آشنایی قبلی صورت میگیره این یک ازدواج پر منفعت برای خانواده هامونه و برای خودمون و هیج اجباری هم نیست نکنه شما به اجبار اینجایید در این صورت من این ازدواج رو لغو میکنم درسته که از قبل شما نمیشناختم ولی دنبال من یک ازدواج موفقم نه فقط یک نمایش تو خالی برای بقیه... کیس ازدواج برای من زیاده آقای جئون ولی من دنبال یک مورد خاص میگردم.

_نه نه این چه حرفه چه اجباری مشخصا منم از روی اجبار اینجا نیستم*اره ارواح عمه بزرگم* مشخصا کیس های ازدواج برای فردی باکمالات شما زیاده اما راستش من یک مشکلی دارم .
+چه مشکلی اقای جئون
_چطوری بگم میدونید که ما از قبل هم وارد یک جریان جدی شدیم پس باید همین الان بهتون بگم من ... من به بی دی اس ام گرایش دارم
کوک با خودش ایول الان لیوان آب روی صورتم خالی میکنه و ازاینجا میره
+ از صداقتتون خوشم اومد حقیقتش... اما باید فکر هامو بکنم بالاخره بحث یک عمر زندگی ایه . میشه بپرسم از کجا متوجه گرایشتون شدید
کوک با خودش گفت *لعنتی گیر افتادم *
_اممم از دوران دبیرستان متوجه شدم که دوست دارم کارهای تو سکس بکنم که برای بقیه غیر نرماله.
+اوه بله ...دوران دبیرستان سکس داشتید من از دوران دانشگاهم تازه متوجه شدم که گی ام فک کنم خیلی باهم تفاوت داریم
_احتمالا ...
شام تو سکوت خورده شد .بعد از شام حرفایی در مورد اعضای خانواده هاشون باهم رد و بدل شد .بعد از اتمام صحبت هاشون کوک به رسما ادب و عادت ازش خواست که برسوندش اما جیمین مخالفت کرد و گفت خودش ماشین آورده است .
بعد از رسیدن به اپارتمانش آهی کشید وروی تختش دراز کشید این پسر معادله های ذهنیشو رو بهم ریخت . احتمال میداد که رد کنه یعنی چیزی گفت هیچ ادم عاقلی قبول نمیکنه با یک فرد از این قشر ازدواج کند
_________________________________
باورش نمیشد که اون پسر لعنتی جیمین قبول کنه و حالا با پدرو مادرش و سه هیونگ و دوتا نوناش توی یک رستوران قرار ملاقات خانوادگی داشتند
و اون جیمین انگاری هیونگش بود ۲۵ ساله و تک پسر بود و فقط یک خواهر۱۷ ساله داشت ‌.
مطمئن بود پدرش جایی که اب زیرش بره نمیخوابید پس بخاطر همین بود اصرارش به ازدواج مشخصا مدیریت شرکت پدر جیمین بعد مرگ پدرش به اون میرسید
و این یعنی یک پشتوانه خوب برای جونگکوک...
ریو جین این روزها خیلی ناراحت بود و همش در خواست میکرد این ازدواج رو بهم بزنه با وجود اینکه کوک براش همه چیز رو تعریف کرده بود. از دوطرف تحت فشار بود . جیمین برخلاف هفته ی قبل چیزی نگفت توی سکوت شامش میخورد در حالی فقط به سوالهایی که از پرسیده میشد جواب میداد با خودش فکر کرد این پسر خیلی مرموزه
همه چیز به سرعت جدی شد .پدرش یک اپارتمان شیک و بزرگ دو خوابه تو بهترین جای بوسان براشون خرید و به عنوان هدیه عروسی ان را نصف نصف به اسم جیمین و جونگکوک زد البته توی قرار داد ذکر شده بود حتما یعد از ازدواج مالکیت به اونها انتقال بیابه همونطور که قبلا گفته بود پدرش واقعا ادم اب زیرکاهی بود.
عمه بزرگ بوسانیش که واقعا بد سلیقه بود هم به زور وارد خرید ازدواج شده بود و کوک اکثرا به دور چشمش هرچی که طبق نظر اون خریده میشد رو تعویض میکرد . متوجه شده بود که جیمین معمولا پسر کم حرف و ارومی بود و خیلی خیلی احترام بزرگترهاش رو نگه میداشت جوری که توی دل همه ی اعضای خانواده اش جا باز کرده بود البته همه چیز ممکن بود شاید پشت چهره ی ارومش یک روباه باشه و زندگیش رو جهنم کنه .
______________________
بعد از گذشت سه ماه از آشنایی اش با پارک جیمین و چهار ماه اقامتش توی بوسان بالاخره روز ازدواجش سر رسید نه با زن آرزوهاش بلکه با یک مرد انهم اجباری دیشب ریو جین باهاش بهم زد .حق داشت هیچ کس ارتباط با یک مرد متاهل نمیخواست
عصبی بود ‌. به چهره اش توی اینه نگاه کرد خوش قیافه شده بودلباس سفید پوشیده بود حاضر نشده بود پیرسینگ هاش رو در بیاره ولی جذاب شده بود. توی دلش میدونست تقصیر جیمین نیست ولی اون شب به شدت ازش متنفر شده بود دوست دختر دو سالش به خاطر اون از دست داده بود .
با این حال مجبور بود برای فیلم بردار برای کلیپ مسخره اش لبخند بزنه و گل توی دستش بگیره .
ژست های عکس های عروسی شرم اور تر بود مجبور بودند مثل عاشقای بهم رسیده رفتار کنند . بعد از چندین عکس بالاخره عکس های دونفرشون تمام شد .به سمت باغ تالاری که سلیقه جیمین بود رفتند
وارد محل برگزاری عروسی شدند کوک توی دلش سلیقه ی جیمین رو برای لحظه ای تحسین کرد . روی مسیر که با فرش سفیدی که دورش با گلبرگ های قرمز احاطه شده بود قدم برمیداشتند و به محراب رسیدند خانواده هاشون ایستاده بودند و برایشون دست میزدند روبه رو هم ایستادند حرفهای عابد رو تکرار کردند و سوگند وفاداری خوردند
من پارک جیمین، تو جئون جونگکوک را بعنوان همسر خود، دوست ابدی، همراه وفادار از امروز به بعد انتخاب می کنم. در حضور خدا، فامیل و دوستانم ، سوگند رسمی خود را به تو پیشکش می کنم تا در بیماری و سلامتی، خوشی ها و ناخوشی ها، شادی ها و غم ها، بدون قید وشرط عاشق تو باشم، در مسیر رسیدن به اهدافت تو را یاری کنم، به تو احترام بگذارم، با تو بخندم و با تو گریه کنم، و تا زمانیکه هر دوی ما زنده هستیم تو را عزیز بدارم.
جونگکوک هم سوگند رو تکرار کرد :
من جئون جونگکوک ، پارک جیمین را بعنوان همسر خود، دوست ابدی، همراه وفادار از امروز به بعد انتخاب می کنم. در حضور خدا، فامیل و دوستانم ، سوگند رسمی خود را به تو پیشکش می کنم تا در بیماری و سلامتی، خوشی ها و ناخوشی ها، شادی ها و غم ها، بدون قید وشرط عاشق تو باشم، در مسیر رسیدن به اهدافت تو را یاری کنم، به تو احترام بگذارم، با تو بخندم و با تو گریه کنم، و تا زمانیکه هر دوی ما زنده هستیم تو را عزیز بدارم.
و با حرف عابد که من شما شوهرهم دیگه اعلام میکنم میتونید هم رو ببوسید
بوسه ای سطحی به لب جیمین زد و تشویق حضار بلند شد

how did ifall in your love??(چطوری عاشقت شدم ؟؟)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant