قدرت!
کیه که علاقه ای به قدرت نداشته باشه؟
هرکسی که روی دوپا راه میره و مغزی برای تفکر داره تشنه قدرته.
و من از این قضیه مستثنی نیستم!
اما رویاهای بزرگ نیاز به فداکاری های بزرگ داره.
و چی بزرگتر از قربانی کردن پدر و مادری که تورو وارد زندگی کردن؟
ذات بد؟
روح خراب؟
اینا وقتی معنی پیدا میکنه که مثل بقیه بچه ها دوران کودکیمو گذرونده باشم اما نه!
من فرق داشتم!
وقتی بدنیا اومدم مرده بودم
و حین اینکار جون مادرمم گرفتم
پدرم...
پدر بیچارم وقتی دید دعا جوابگو نیست دست به دامن نیروی شیطانی شد.
معامله کوچیکی بین روح من و مادرم
درسته زودتر به جواب میرسوندت اما یه دلیلی هست که بهش میگن نیروی شیطانی!
حتی خود خدا هم مجانی برات کاری انجام نمیده چه برسه بخواد دوبار انجامش بده!
اینطوری شد که هم من و هم مادرم نجات پیدا کردیم اما همونطور که گفتم
روح مادرم بهش برگردونده شد چون...پوفف..معلومه چرا...اون مردک عاشق زنشه معلومه جون زنشو با بچه تازه متولد شده ای که دلیل مرگ همسرشه معاوضه نمیکنه.
و در مقابل روح من تقدیم شیطان شد.
و اینجوری شد که لقبم شد پسر لوسیفر.
البته این لقبو خودم به خودم دادم!
نه فقط به خاطر اتفاقی که موقع تولدم افتاد نه
نمیدونم شاید به خاطر همون اتفاق بوده اما میتونم درون خودم حسش کنم.
متفاوت بودنو...
تشنه قدرت بودنو...
و نفرتم نسبت به آدمای دیگرو...
فقط باید یکار میکردم تا برای همیشه اون کسی بشم که آرزوشو داشتم.
قربانی کردن!
قرار بود به شیطان تقدیمش کنیم پس فقط یکی برام کافی نبود._میخوام برای چند روز قدرتتو بهم قرض بدی پدر!
مرد، پنهان شده در سایه های راهروی خوابگاه، نیشخندی زد که حتی در تاریکترین نقطه جهان هم قابل دیدن بود!
_از همین ساعت قدرتهام برای توست پسرم! ناامیدم نکن!
و بدون هیچ صدای اضافی دیگه ای، شیطان، فدرتمند ترین فرد جهان، از راهروی خوابگاه پسرانه ای که قرار بود صحنه خون و خونریزی باشه؛ ناپدید شد.
پوزخند زدم و قبل از اینکه به اتاق موقتم برم، جوابی که میدونم به گوشش رسید رو دادم
_ناامیدت نمیکنم!.
.
.نقشه خیلی ساده ای بود.
ترکیب جدا نشدنی بین طمع و شهوت که در آخر منجر به جنون میشه.
سایه تاریکی گناه که سرتاسر روحشون رو میپوشونه.
و در آخر پسری که به دست دوستش به بدترین شکل کشته میشه!
همه اینها فقط شروع بهترین قسمت نمایشه!
پرده آخر!
پاک ترین پسری که در تمام طول عمرم دیدم.
پاک ترین روح که قراره تسلیم شیطانی ترین نیروی جهان بشه!
و زیبا ترین صحنه جهان خلق بشه!
اینجا
آخرین اتاق از سومین طبقه خوابگاه.
پسر بیهوشی که به صندلی بسته شده و منتظر بهترین دوستشه تا از کلاس برگرده.
همه ساختمون ساکت منتظر اتفاق افتادن بزرگترین قسمت نقشه هستن.
و با صدای تق تق کفشی که از پشت در به گوش میرسید، نزدیک شدنمون به پایان نمایش رو خبر میداد.
YOU ARE READING
invisible [Vkook] Season 2
Horrorقدرت! کیه که علاقه ای به قدرت نداشته باشه؟ هرکسی که روی دوپا راه میره و مغزی برای تفکر داره تشنه قدرته. و من از این قضیه مستثنی نیستم! ....... فصل دوم فیک نامرئی کاپل اصلی: ویکوک ژانر: ترسناک، ماورائی و کمی کمدی