save him!

192 52 30
                                    

دوستان این پارت خیلی مهمه
میشه گفت کل داستان به دوبخش قبل این پارت و بعد این پارت تقسیم میشه.

حال..

هرچیزی که بخاطرش زحمت کشیده باشی، با ارزشه. حتی اگه یک چیز کوچیک مثل آدامس باشه؛ اگه برای خریدنش ، پولی که به زحمت درآورده باشیو خرج کنی اون آدامس برات ارزشمند میشه، دلچسب میشه و حتی صد برابر لذت بخش تر میشه اگه اون آدامس دقیقا همون طمعیو داشته باشه که تو از بچگی عاشقش بودی.

مثال ساده ای بود برای اینکه راحت تر بفهمید تهیونگ الان توی چه موقعیتی قرار داره.

شیاطین، دشمن انسان ها بودند. کاری به آموزه هاتون ندارم ولی بیایید فکر کنیم ما کارت های بازی بوردگیمی هستیم که بین خدا و ابلیس پخش شدیم، و هر کدوم از اونها اگر در آخر بازی کارت بیشتری در دست داشته باشه برندست. پس مهم نیست اگه قارچ دوست نداری و کارت توی دستت عکس قارچ داره، تو هدفت برنده شدن توی بازیه.

درست مثل الان....

لوسیفر....
شیطان بزرگ....
با ردای بلند مشکی رنگش که از آسمون شب بدون ستاره و ماه هم تیره تره، روی تخت پادشاهی خودش نشسته و از بالا به انسان بیچاره زانو زده روی به روش نگاه میکنه.

_فرزند آدم! چرا اینجایی؟
_درخواستی دارم که...
صدای خنده بلند لوسیفر مو به تن تهیونگ سیخ کرد و انسان زانو زده روبه روی شیطان بزرگ لبهاشو چفت کرد و منتظر تموم شدن قهقهه لوسیفر موند.
_اوه نه فرزند آدم...فکر کردی به همین سادگیه؟ من خدای مهربونتون نیستم که آرزو کنی و من تمام فرشته هامو صرف براورده کردنش بکنم! هر درخواستی بهایی داره فرزند آدم...آمادگیه پرداخت بها رو داری؟

فک تهیونگ سفت شد. میدونست
خیلی خوب هم میدونست برای داشتن چیزی که به خاطرش با لوسیفر ملاقات کرده باید بهای سنگینی بپردازه.
_هرچی که باشه!

لبخند لوسیفر عمیق تر شد. با فشار دستهاش بر روی دسته های تخت پادشاهیش بلند شد و با طمأنینه به سمت تهیونگ حرکت کرد.
انگشت های بلندش رو روبه روی صورت تهیونگ به حرکت درآورد، دریچه ای تاریک و عمیق روبه ربه روی تهیونگ باز شد.
اول هیچ چیزی مشخص نبود اما اگه بیشتر دقت میکرد میتونست تصاویری از خودش که جلوی جونگکوک زانو زده ببینه.
هردو پسر رو به روی هم با چشمهایی سفید نشسته بودن و هیچ کدوم تکون نمیخوردن.
_میخوایی اون پسرو نجات بدم درسته؟

چشمهای متعجب تهیونگ از دریچه روبه روش به سمت لوسیفر که درست کنارش ایستاده بود چرخید اما نگاهش رو بالاتر نبرد، نمیخواست درست وسط معامله کردن با شیطان به خاطر دیدن چهرش بمیره!

_میتونی بهم نگاه کنی فرزند آدم...به هر حال ما قراره باهم کلی گپ و گفت داشته باشیم.

تهیونگ سرش رو بالا برد و به چهره ی لوسیفر که حالا شبیه به انسانی ساده شده بود نگاه کرد.
_لطفا نجاتش بدید...

لوسیفر لبخندی زد و به دریچه نگاه کرد
_روحی که اون پسرو تسخیر کرده میشناسم... یکی از انسان های قسم خورده من که قرار بود کلی باهم کار کنیم اما....
لوسیفر نگاه از دریچه گرفت و مستقیم به چشمهای تهیونگ نگاه کرد
_تاحالا کسیو نکشتی فرزند آدم، و این از کسی مثل تو که زود عصبی میشه بعیده...اما همین ویژگیه تو منو ترغیب میکنه تا کمکت کنم

_چجوری؟

لوسیفر با حرکت انگشت ها دریچه رو بست و به سمت تخت پادشاهی برگشت، آرام مثل یک شاه واقعی روی اون نشست و دوباره نگاهشو به چشمهای تهیونگ دوخت.
_نگران نباش فرزند آدم...تو حالا نگرانیه دیگه ای باید داشته باشی

روبه روی پسر زانو زده در آنی ظرف سنگیه بزرگی ظاهر شد که کنارش خنجر سیاهی بدون تزئینات اضافی قرار داشت، لوسیفر با دست به ظرف اشاره کرد
_ برای انجام معامله نیاز به خونت دارم فرزند آدم! دستت رو با خنجر ببر و خونت رو در ظرف بریز...چند قطره کافیه!
تهیونگ مردد به خنجر نگاهی انداخت
_بهم نمیگیر بهای نجات دوستم چیه؟

صدای پوزخند لوسیفر و بعد از اون صدای مستحکم اون در فضای عمیق و تاریک پیچید
_تمام تو تهیونگ! من تمامت رو میخوام!

پسر ترسیده جابه جا شد
_ت..تمامم..یع..یعنی..

_تو که فکر نمیکنی برای از بین بردن خدمتگزار وفاداری که کارهای زیادی برام انجام داده فقط به روحت بسنده کنم؟ نه تهیونگ من علاوه بر روحت جسمت رو هم میخوام...اما من اهل معامله پاکم، تنها چیزیه که دوست دارم بدون دوز و کلک انجام بشه پس....تا وقتی که کارم با جسمت تموم نشده روحت از بین نمیره پسرجون...چطوره؟ به هر حال وقتی روحتو بگیرم جسم انسانیت دیگه کارامدی برات نداره!

_میخوای با بدنم چیکار کنی؟

لوسیفر تک خنده ای کرد و انگشت اشارشو چند بار تکون داد
_عاعا...این دیگه به تو ربطی نداره.. حالا معامله رو انجام میدی فرزند آدم؟

تهیونگ دوباره نگاهش رو به خنجر روی زمین انداخت.
با دستی که از نگرانی و ترس میلرزید خنجر رو بلند کرد و آروم روی کف دستش کشید و خون جاری شده از زخم با صدای بلندی به ته ظرف برخورد کرد.

تهیونگ ترسیده به لوسیفر نگاه کرد و متوجه لبخند بزرگ روی چهره انسانیه اون شیطان شد.
_خوبه تهیونگ...از این به بعد من و تو کارهای زیادی برای انجام دادن خواهیم داشت.





......
یک توضیح کوتاه
لوسیفر گفت تا وقتی کارش با جسم تهیونگ تموم نشده روحش نابود نمیشه یعنی مثل تسخیر شدن جونگ کوک روح هنوز تو بدنه اما کنترل بدن دست یکی دیگست

invisible [Vkook] Season 2Where stories live. Discover now