منتظر برگشت بقیه از فروشگاه و تموم شدن خریدشون، روی نیمکت کهنه کنار خیابون نشسته بودن.
سر پسر کوچکتر روی شونه تهیونگ بود و با دست هاش طوری بازوی پسر رو چنگ گرفته بود که انگار میترسید تهیونگ از دستش فرار کنه یا اگه حواسش ازش پرت بشه، بلایی سر پسر بزرگتر بیاد.
تهیونگ کلافه از نزدیکی بیش از حد جونگ کوک به خودش و نگفتن دلیلش برای این حرکاتش پوفی کشید و خودش رو کمی از پسر دور کرد.
_جونگ کوک...میشه بگی چی شده؟
پسر خودش رو بیشتر به شونه تهیونگ فشرد و زیر لب زمزمه کرد
_هیچی هیونگ...
_این رفتارت هیچی نیست...چی تو کلیسا شنیدید که از وقتی اومدید مثل یه بیمار سرطانی باهام رفتار میکنید...من قرار نیست بمیرم!
با شنیدن این حرف، جونگ کوک مثل برق گرفته ها سرش رو از شونه تهیونگ بلند کرد و با چشمهای درشت شده و اخم کمرنگی که باعث شده بود پیشونیش خط بیوفته به پسر نگاه کرد
_این حرف رو نزن هیونگ!....و...منم میدونم قرار نیست بمیری....
_ولی؟
پسر چندبار پلک زد، تهیونگ چشمی در حدقه چرخوند و ادامه داد
_جملت یه ولی داره...بگو جونگ کوک....
اتصال مردمک های قهوه ای پسر با چشم های تهیونگ شکست
به دست هاش که هنوز به کت چرم تهیونگ چنگ زده بودن نگاه کرد و بعد از کمی من و من کردن گفت
_تو رو دیدم.... اونجا بودی....بین اون سیاهی، وقتی داشتم باهاش میجنگیدم، تو اومدی و راه خروج رو نشونم دادی...
سرش رو بالا برد و اینبار با جدیت به نگاه خنثی پسر کنارش نگاه کرد،
به مردمک هایی نگاه کرد که هیچ چیزی ازشون خونده نمیشد
بدون کوچکترین لرزش صداش گفت
_چرا اونجا بودی تهیونگ؟...چجوری اومدی؟...از کجا میدونستی چجوری باید نجاتم بدی؟
بعد از پرسش های پشت سر هم،
سکوت کرد تا به پسر بزرگتر اجازه صحبت بده اما تنها چیزی که عایدش شد، نگاه خیره تهیونگ بود.
اخمی کرد
کمی خودش رو بالا کشید تا صورتش، نزدیک چهره پسر قرار بگیره
_تهیونگ
پسر پلکی زد
انگار که تمام مدت صحبت جونگ کوک، ذهنش سفر کرده بود و حالا با صدا زده شدنش، به خودش اومد.
_هوم؟
اخمش پررنگ تر شد
_اصلا شنیدی چی گفتم؟
تهیونگ تکخندی زد
با انگشت شستش، فضای بین ابروهاش رو نوازش کرد و بعد از هوفی که کشید گفت
_نمیدونم راجب چی حرف میزنی جونگ کوک، من جایی نبودم....
گره ابروهاش از هم باز شد،
خودش رو جلو کشید
دستش ناخودآگاه، قفل یقه کت تهیونگ شد و با صدایی لرزون گفت
_ی..یعنی چی...تو اومدی نجاتم دادی...
_کجا اومدم...من کجا بودم که خودم خبر ندارم؟
بی اختیار لب زد
_چی؟
پسر بزرگتر کلافه آهی کشید، خودش رو روی نیمکت به عقب کشید تا از جونگ کوک فاصله بگیره و انگار که این حرکتش به مذاق پسر کوچکتر خوش نیومد چون بلافاصله، با دست هاش به گوشه کتش چنگ زد و اون رو دوباره به سمت خودش کشید.
_منظورت چیه تهیونگ؟...تو اونجا بودی... منو از آب کشیدی بیرون...
خودش رو جلو کشید و توی صورت تهیونگ فریاد زد
_تو منو بوسیدی....
پسر، با دست های بزرگش، صورت جونگ کوک رو قاب گرفت
برعکس پسر کوچکتر، به آرومی و صدای آهسته زمزمه کرد
_جونگ کوک، اروم باش...باشه...باشه من بودم...فقط آروم باش
سرش رو به چپ و راست حرکت داد، اونقدر حرکاتش تند بود که دستهای تهیونگ از روی صورتش کنار رفت، زیر لب پشت سر هم کلمه "نه" رو زمزمه میکرد، مثل دیوانه ها شده بود اما حق داشت
داشت دیوانه میشد
تهیونگ میگفت اونجا نبود،
اما میتونست قسم بخوره که دیدتش،
میتونست قسم بخوره حضورش رو حس کرده
اما اگه اون تهیونگ نبود
پس کی بود؟
_چیشده؟
نگاه تهیونگ از روی صورت رنگ پریده جونگ کوک برداشته شد و روی قامت جیمین نشست که با دست بسته شده با گچ و باند، نزدیک نیمکت ایستاده بود و با ترس به جونگ کوکی نگاه میکرد که زیر لب کلمات نامفهومی رو زمزمه میکرد
_ازم پرسید من تو ضمیر ناخودآگاهش بودم یا نه!
دست هاش به دور جثه پسر پیچید و اونو به خودش فشرد
جیمین با گیجی نگاهش کرد که ادامه داد
_گفت من نجاتش دادم تا از دست روح شیطانی خلاص بشه...
جیمین سری به تایید حرکت داد
_شاید به خاطر چیزیه که یونگی بهش گفته
اخمی کرد و پرسید
_چی گفت؟
جیمین دستی به موهای صاف و لخت جونگ کوک کشید و نگاهش رو از پسر کوچکتر که در اغوش تهیونگ آروم گرفته بود، برداشت.
_راجب احضار بهش گفت... شاید...
جیمین، با دیدن نگاه مات شده تهیونگ، حرفش رو قطع کرد
_تهیونگ؟
مردمک های پسر لرزید
پلکی زد اما طرز نگاهش تغییر نکرد
جیمین ترسیده دستی به شونه های پسر کشید
_یا خدا...تهیونگ!
همونطور خیره به ناکجا
در حالی که بدن پسر کوچکتر، که با چشمهایی خیس و ترسیده بهش نگاه میکرد رو به بدنش میفشرد
آهسته زمزمه کرد
_کار اون بود...و من.... نفهمیدم.....
.
.
.
.
ایح....
YOU ARE READING
invisible [Vkook] Season 2
Horrorقدرت! کیه که علاقه ای به قدرت نداشته باشه؟ هرکسی که روی دوپا راه میره و مغزی برای تفکر داره تشنه قدرته. و من از این قضیه مستثنی نیستم! ....... فصل دوم فیک نامرئی کاپل اصلی: ویکوک ژانر: ترسناک، ماورائی و کمی کمدی