𝐖𝐡𝐨'𝐬 𝐓𝐡𝐞 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫?ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ

𝐏𝐚𝐫𝐭🏙️06

✰𝐌𝐲 𝐊𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫..?✰

♡ ﷽ ♡

باهم وارد سالن شدن و خدمتکار، اونهارو
به طرف میزشون راهنمایی کرد..
اما شیائوجان به جای نشستن، دست ییبو رو گرفت و گفت:

_اول بریم به آقای چوی سلام کنیم!

ییبو سری تکون داد و با دستش که
کاور شده با دستکش چرمش بود؛ بازوی جان رو گرفت و همقدمش شد..آقای چوی، مردی دو رگه‌ی چینی_بلژیکی بود و به شدت به هرکول پوآرو علاقه داشت! جوری که مثل اون لباس میپوشید و حتی تمام مدت یک عصای زینتی به همراه داشت و بیشتر از همه، مدل سیبیلش اون رو شبیه پوآرو میکرد..

شیائوجان و وانگ ییبو با خوش رویی ادای احترامی کردن و سلام دادن..

×اوه چه سعادتی!
موسیو شیائو و موسیو وانگ! خوش آمدید!

جان مودبانه سر خم کرد و جواب داد:

_‌موسیو چوی..چه ضیافت زیبا و باشکوهی ترتیب دادید! باز هم تولد دختر زیباتون رو تبریک میگم..امیدوارم یه زندگی طولانی
در کنار همسرشون داشته باشن..

آقای چوی لبخند نجیبی به لب آورد:

×‌مغسی موسیو!

جان بالاخره سوال اصلیش رو به زبون آورد:

_‌موسیو چوی..سوالی از شما داشتم..

×آه بفرمایید..

_عام..شنیدم در خانواده‌ی شما رسمه که
هر شخص میتونه به زوج محبوبش یک شکلات هدیه بده..درسته؟

آقای چوی اخمی کرد و برای لحظه‌ای،
با لبخند جواب سلام یکی از مهمان هارو داد و دوباره به سمت جان برگشت:

×‌ولی ما اصلا چنین رسمی نداریم
موسیو شیائو!

جان سعی کرد ظاهر خونسردش رو
حفظ کنه و تعجبش رو نشون نده:

_اوه حتما من اشتباه شنیدم..
لطفا به مهمانانتون برسید!

و هردو با تعظیمی، مرد میانسال رو
ترک کردن و سمت میزشون رفتن..ییبو با شنیدن سوال و جواب های جان، مشکوک شده بود و دلش میخواست کنجکاویش رو برطرف کنه..اما خب تا زمانی که جان خودش شروع به توضیح نمیکرد؛ ییبو هیچوقت سوالی نمیپرسید و سعی میکرد دخالت نکنه..

پشت میز نشستن و به جمعیت رقصنده خیره شدن..اما ذهن جان پر از افکار سردرگم بود..
اگه خانواده‌ی چوی چنین رسمی ندارن؛ پس اون پسر دروغ گفت..ولی اون خودش هم کشته شد..پس نمیتونسته خبری از مسموم بودن شکلات داشته باشه..

سکوت معذب کننده‌ای بینشون در جریان بود و این بالاخره صبر ییبو رو به آخر رسوند:

+جان گا؟ حالت خوبه؟

شیائوجان به خودش اومد و فهمید همسرش رو بی دلیل نگران کرده..پس لبخندی زد و
از جا بلند شد..دستش رو به طرف
ماه سفیدش دراز کرد و گفت: