پیاده شدم اونم با ماشینش از ما دور شد.هیورین :قضیه چیه؟
سمت دانشگاه راه افتادیم:همونی بود که گفتم برای برادرش دنبال استاد میگشت
-مطمئنی اون فقط دنبال یه استاد برای برادرشه و قصدش چیز دیگه نیست؟چرا پس داشتی گریه میکردی؟چرا بغلت کرده بود؟چرا تو ماشینش بودی؟اون تو رو رسوند؟جوری ناراحت بود انگار پیشنهاد دوستیش و رد کردی
وقتی رگبار سوالاش تموم شد نگاش کردم:من نمیدونم قصدش چی میتونه باشه نونا ولی چیزی که واضحه اینه که بهم گفت براش مثل داداش کوچیکشم پس نمیتونه نظر دیگه ای داشته باشه
شونه بالا انداخت:این دلیل نمیشه پس چرا گریه میکردی؟اون چرا به نظر ناراحت میومد
-فکر کنم شرمنده بود اون در مورد خانواده ام پرسید و من فکر و ذهنم بهم ریخت عین احمقا گریه ام گرفت احتمالا از اینکه حرفش باعث یاد اوری یه سری چیزا برام شده احساس ناراحتی میکرد
دستم و گرفت:بیا بریم سر کلاس جیمینی
وارد کلاس شدیم رو صندلی های وسط نشستیم با اومدن استاد کلاس ساکت شد شروع به نوشتن چندتا مسئله ریاضی روی تخته کرد در اخر از نونا خواست حلش کنه اما اون که از اول کلاس با اخم زل زده بود به من حواسش به کلاس نبود با اخم بلند شد تا مثل همیشه با استاد بحث کنه که کاغذی که توش سوال ها رو حل کرده بودم جلوش گذاشتم کاغذ و کفری برداشت رفت جلو بدون حرف جواب و رو تخته نوشت ولی نتونست در اخر اون زبون تندش و کنترل کنه.
_نمیفهمم به شما قراره با این کارات چی برسه
استاد اخماش توهم رفت:حواستون به کلاس باشه خانم یون
_شما هم حواست به زیپ شلوارت باشه که جلوی این همه دانشجو بازه
همه با حرف نونا زدن زیر خنده استاد هول کرده به زیپ شلوارش که بسته بود نگاه انداخت که دانشجو ها بلندتر خندیدن استاد هم با فهمیدن اینکه مسخره اش کرده نونا و از کلاس اخراج کرد اونم با کمال میل کلاس و ترک کرد .
هر ترم قرار بود این پروسه ادامه پیدا کنه برای همین بود با دوسال بزرگ تر بودنش از من هنوز یه سری از درس هاش و پاس نشده بود و مجبور بود با من برداره و احتمالا حتی وقتی من فارق التحصیل میشدمم اون هنوز این درس هارو پاس نکرده بود.
نه اینکه درس نخونه یا خنگ باشه اون زیاد از حد گستاخ بود و زبون تند و تیزی داشت اصلا با یه سری اساتید کنار نمیومد همه درس هایی که حذف میشد یا مردود میشد دقیقا به خاطر همین کاراش بود .
بعد کلاس دنبالش گشتم ولی موفق به پیدا کردنش نشدم شماره اش و گرفتم که ریجکتم کرد.
➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡➡
YOU ARE READING
" I Found You " Vmin
FanfictionNAME: I found you COUPLE: Vmin Genre:Romance_Smut بیشترین چیزی که اَز آن متنفرم حالتِ دلسوزانه و ترحمبراَنگیزِ آدمهاست وقتی حالم خوش نیست. من منتظرِ ساعتِ صفر برای بیانتها شدن میمونم!