استعفا

548 198 73
                                    

بچه ها اگه شما از من انتظار دارید که پتش هم آپ کنم منم از شما انتظار حمایت و ووت و کامنت دارم وقتی کامنت نذارید و ووت ندید از کجا بدونم منتظرید؟؟؟
وضعیت کامنت ها ناامید کننده است :((








سعی کرد به ورژن پرو خودش تبدیل شه

_ اینجا چیکار میکنی هیونگ؟

نامجون نگاه سرد و عصبانیش و از تهیونگ گرفت : دنبالم بیا نمیخوام بیدارش کنیم.

ناچار دنبال نامجون راه افتاد شاید تو مسائل دیگه میتونست تو روی نامجون وایسه و بگه دخالت نکنه اما اینبار جیمین برادرش بود از طرفی تهیونگ که قرار نبود بهش آسیب بزنه.

وارد بالکن خونه شد تهیونگ که فقط حوله تنش بود از سرما لرزید.

به نامجون خیره شد که دستاش و به نرده لبه تراش تکیه داد به باغ رو به روشون که تو تاریکی فرو رفته بود نگاه کرد
با نور های مختلف روشن شده بودند .

زمزمه ارومش و شنید : بهت گفتم مراقبش باشی.

همین که نامجون اروم حرف میزد جای شکر داشت سمتش رفت مثل خودش به نرده ها تکیه زد به چراغ ها و دور دست باغ که از تاریکی احاطه شده بود و مشخص نبود نگاه کرد : قول میدم مراقبش باشم.

صدای پوزخند نامجون و شنید : قول میدی.

_هیونگ....

نامجون بین حرفش پرید : من از نوع رابطه هات خبر دارم تهیونگ و اصلا دلم نمیخواد جیمین آسیب ببینه بهت اعتماد کردم گفتم مراقبش باش تو چیکار کردی؟ باهاش خوابیدی مثل هر پسر دیگه ای که باهاش خوابیده بودی باهاش رفتار کردی گفتم اون مریضه و باید مراقبش باشم و تو باز هم کار خودت و کردی محض رضای خدا مگه یه حیوون حشری که نمیتونی خودتو کنترل کنی ...

_کافیه کیم نامجون

یه قدم سمت تهیونگ برداشت یقه حوله اش و بین مشت هاش گرفت و کشید تو صورتش خم شد : نمیذارم مثل پارتنرهای قبلیت باهاش رفتار کنی و فکر نکن اینبار میتونی با سر و صدا کردن از دستم در بری بیماری جیمین شوخی بردار نیست و من نمیخوام برادرمو از دست بدم پس حواستو جمع کن تهیونگ یه قدم بیشتر از جایی که باید باشی بردار تا اون روی منو ببینی .

اخم هاش تو هم رفت : من ازش خوشم میاد و مراقبش بودم الانم اومده بودم براش کیسه اب گرم و مسکن ببرم اگه مثل جاسوسا پشت در اتاقم نه ایستاده بودی درضمن هیونگ هم من هم جیمین جفتمون انسان های بالغیم همینطور که اون تاحالا تنهایی به خوبی زندگی کرده بدون تو هم میتونی برای خودش تصمیم بگیره پس تو مسائل شخصی ما دخالت نکن.

یقه تهیونگ و ول کرد و کمی به عقب هلش داد : اون تنهایی زنده مونده نه اینکه به خوبی زندگی کرده باشه اون برعکس من و تو با بهترین امکانات بزرگ نشده تمام زندگیش داشته میجنگیده برای چیزایی که امثال تو حتی براش دغدغه ای ندارن پس جرعت نکن با اون رفتار خودخواهانت بهش نزدیک شی حالیته تهیونگ که اگه خودخواه نبودی که اگه دوسش داشتی صبر میکردی تو موقعیتی که عقلش سر جاشه بخواد تصمیم بگیره باهات بخوابه یا نه ، نه اینکه مست بیاریش اینجا و به جای اینکه به من خبر بدی یواشکی ببریش تو اتاقت و کاری که از اول قصدش و داشتی و انجام بدی برای من ادای ادمای خوب و در نیار تهیونگ من بزرگت کردم هرچقدر روی گند کاریات سرپوش گذاشتم دیگه کافیه مطمئنم جیمین اگه مست نبود حتی حاضر نمیشد ببوستت چه برسه چنین رابطه ای و باهات پیش ببره .

" I Found You " VminTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang