part 3: don't let me down

514 83 2
                                    

بالاخره بعد از نیم ساعت آیدل(هان جیسونگ) برای عکاسی اومد، بعد از کلی معذرت خواهی به سمت استودیو راهنماییش کردم. با دکوراسیون عجیبی که آماده کردن فهمیدم قرار نیست از صحنه های خوبی عکس برداری کنم. یه تشک خوشخواب بزرگ با تمام امکانات درواقع تبلیغ همین بود و به نوعی آلفا و امگای خوش اندامی که در ایده آل ترین حالت ممکن شبا میخوابن. (نخندید دیگه خواستم سکشی بشه)
کیم نامجون با شلوارک سورمه ای برندش و هان جیسونگ هم با پیرهن مردونه ای که تا روی رون هاش بلند بود و لباس زیرش رو میپوشوند روی تخت نشستن. رایحه اون امگا شیرین و خنک بود و آلفا هم بوی گرم هل و دارچین میداد. در کل جو سنگینی بود و هردو خیلی ریلکس منتظر من بودن برای گرفتن ژست هاشون. لبخند ضایعی زدم و برای قابل تحمل تر شدن جو گفتم: خب، خیلی خوش اومدید، بنظرم بهتره اول عکس های تکی رو بگیریم و از آقای کیم شروع میکنیم. هر دو سری به نشونه ی تایید تکون دادن و عکس برداری شروع شد.
اوه، هر دو واقعا هات بودن و الان فهمیدم چرا کمپانی همچین شخصیت هایی انتخاب کرده. با شنیدن صدای دستیارم سرم رو سمتش برگدوندم:
_بله؟
_ ببخشید، آقایی به اسم کیم سوکجین اصرار دارن شما رو ببینن، یه بچه هم همراهشونه.
_چی؟
تا خواستم به سمت در حرکت کنم جین خودشو در حالی که دست روون رو گرفته بود  داخل انداخت و با حالت عصبانی ای همراه با غر گفت:
_تهیونگ چندبار بهت گفتم بچه تو تنها نذار کل اون مهدکودک و روی سرش گذاشته بود و برای اینکه خراب کاریاشو نفهمی به من زنگ زده، آخه...

رو وون رو بغل کرده بودم و سعی داشتم آرومش کنم، با قطع شدن صدای جین سرم و بلند کردم و دیدم دقیقا مثل یه آفتاب پرست زل زده به استودیو پشت سرم و با دنبال کردن نگاهش به اون آلفای هات رسیدم. دستمو بلند کردم و جلوی چشماش چرخوندم که از هپروت در بیاد:
_جین؟ چی شدی یه دفه؟
انگار نه انگار. محکم ویشگونی از بازوش گرفتم،که یه دفه گفت:
_ آره، آره خوبم. میگم چیزه، شما همون کیم معروفید؟
کیم نامجون که انگار تا الان بی صدا روی تخت نشسته بود گفت:
_خودشم، در ضمن وسط کاریم و شما مزاحمی. خواستی بری درم ببند.
جین که از لحن آلفاییش خوشش نیومده بود یه تای ابروش و بالا انداخت:
_آقای کیم من امگا نیستم و اون لحنت هیچ تاثیری روم نداره.
بعد رو به من کرد:
_من و رو وون پایین منتظریم.

مثل  اینکه رو وونم صحنه ی روبروش واسش جذاب بود، در حالی که به اون دو نفر زل زده بود با لجبازی نالید:
_من نمیام میخوام پیش پاپا ته ته بمونمم.
رو به جین گفتم:
_ بزار بمونه، دیگه آخراشه.
_باشه.
و در سالن و بهم کوبید و رفت.
بعد از کلی معذرت خواهی ادامه ی کار و اعلام کردم.
بالاخره کار با ورجه وورجه های رو وون تموم شد، وسایل هام و جمع کردم و سمت رو وون برگشتم:
_پسرم کلاهتو سرت کن سرما نخوری.
_چشم پاپا
دستشو گرفتم و روی دوتا پاهام روبروش نشستم و با لحن آرومی گفتم: جین گفت خرابکاری کردی، تعریف کن ببینم چه اتفاقی افتاد؟
_پاپایی لاستس یکی اس بچه ها مسخلم میکلد، منم...(یکی از بچه ها مسخرم میکرد منم...)
و مشتشو آورد بالا و با قلدری گفت: محکم زدم تو صولتسسس. (محکم زدم تو صورتش) 
با حالت زاری پلکامو به هم فشار دادم و با لحن تندی گفتم:
و میشه توضیح بدید که دقیقا چرا اینکارو کردید آقای کیم؟
مگه نگفته بودم که تحت هیچ شرایطی نباید دست روی کسی بلند کنی؟
در حالی که لب هاشو غنچه کرده بود و سرش پایین بود غر زد:
_من نمیخواستم بسنمش اون موهامو کیسیددد. تازه بهم دوفت تو آپا ندااالی، منم منم...
و بغض رو وون کوچولو ترکید.
_پاپا راست میگه؟ هیع پاپا مگه نگفتی هیع آپا رفته سفر برمیگلده پس چیرا نیمیادد؟ 
آروم باش قشنگم، دستمو دور تنش حلقه کردم و محکم بغلش کردم. انگار دهنم قفل شده بود نمیدونستم چی بگم، چطوری برای یه بچه ی چهار ساله توضیح میدادم پدرت با بی رحمی تمام بهم تجاوز کرده و تو اومدی؟

That damn nightDonde viven las historias. Descúbrelo ahora