Hurt

224 14 4
                                    

بارون شدید شده بود و هوا سرد ولی پسر مو مشکی هیچ اهمیت نمیداد. به حرف های اون فالگیر فکر میکرد
" در هر حال نمیتونی داشته باشیش"

اشک های سمجش در بین بارون محو می‌شدن سرش درد میکرد ولی حتی به گرد پای درد قلبش نمی‌رسید
...

در خونه ی کوچیک و بهم ریخته‌‌شو باز کرد و یه راست به سمت اتاقش رفت
مدادو برداشت و شروع به نوشتن کرد که شاید بتونه کمی این حال بدشو فراموش کنه
اما چه کسی رو داشت گول میزد؟
قطره های اشک کاغذ زیر دستشو خیس میکرد
دیگه نتونست طاقت بیاره
از جاش بلند شد و به سمت یخچال رفت و بطری رو برداشت. یاد حرفای دکترش افتاد، خوردن حتی یه ذره الکل براش ممنوع بود دیگه چه برسه به مشروبات فوقالعاده قوی
ولی الان کی به حرفای اون دکتر بدردنخور گوش میداد
در بطری رو باز کرد و همونجور که ازش میخورد به سمت اتاقش رفت و نوشت..
...
عقربه های ساعت دیواری ۴:۳۰ دقیقه رو نشون میداد دستش درد گرفته بود و دیگه حتی فکرش هم بخاطر مستی زیاد کار نمیکرد
خواست دوباره شروع کنه که با صدایی آشنا برگشت
پوزخندی زد ، معلومه که خودش بود
"چی میخوای؟"

داس بزرگشو گوشه ی اتاق گذاشت و کلاه شنل مشکی‌شو در آورد، با چشمای ترسناکش به جیمین
زل زد
با اینکه میدونست چه اتفاقی افتاده ولی دوست داشت ماجرا رو از زبون خودش بشنوه
"چی شد؟"

صدای بم و ترسناکی داشت اما واقعا برای جیمین مهم نبود ، داخل دلش از اینکه یکی اومده تا باهاش حرف بزنه خوشحال بود

بلند شد و کنارش روی تخت نشست
"گفت نمیتونی داشته باشیش"

"خب شاید درست گفته"

"خفه شو"

"بهتره که-"

جیمین خیلی عصبانی و یا بهتر بود بگی ناراحت بود مستی تازه از سرش پریده بودی و چشماش از خماری در اومده بود
"گفتم خفه شو اصلا تو چرا انجایی؟
برو دیگه ، برو کار همیشگیتو انجام بده برو عاشقو معشوقه هارو از هم جدا کن"

دیگه نتونست تحمل کنه و برای بار هزارم اشکاش سرازیر شدن

ازراعیل( Azreal) با همون نگاه سردش به جیمین خیره شد
"فکر کردی من دوست اینکارو بکنم؟ جدا کردن به قول خودت عاشق و معشوقه هارو؟ شاید انسان یا هر چیز دیگه ای نباشم ولی میفهمم احساسات چیه"

"اصلا برام مهم نیست ، من....من فقط...خسته شدم از تحمل این همه درد خسته شدم، حاضرم همه کاری براش بکنم ، حاضرم جونمو براش بدم"

"راجب اون مطمعنی؟ جمله ی آخرتو میگم"

"کاملا"

"میتونم انجامش بدم"

"پس زود باش"

"گفتم میتونم نگفتم که انجامش میدم"

"پس فقط برو"

با خودش فکرد کرد، چقدر آداما میتونن پست باشن که بخاطر کسی که هیچ گونه احساسی نسبت بهشون ندارن اینجوری حال خودشونو خراب کنن

داسشو برداشت میخواست بره که چشمش چیزی رو شکار کرد. به سمت اون شیئ قهوه ای رنگ روی میز رفت شبیه یه جعبه بود . نگاهی به جیمین انداخت
وقتی دید کلا تو حال خودشه در جعبه رو باز کرد
توی اون چیزی به جز یه گردنبند و یه عکس نبود
عکسو برداشت و بهش نگاه کرد

یه پسر نوجوون دور و بر ۱۹ سال با صورت سفید استخونی و چشمای گربه ای خاکستری رنگ به همراه یه لبخند دندون نما که علاوه بر دندون هاش لثه های صورتی رنگش رو هم به نمایش میذاشت

مشخص بود برای دوربین لبخند میزنه.

کمی به عکس نگاه کرد که صدای نفس های جیمین رو پشت سرش حس کرد

"زیباترین لبخند ها رو از آن خودش کرده"

جیمین جلو تر اومد، عکس رو از دست های بزرگ و لاغرش گرفت با چشمای قرمز و بارونی به عکس نگاه کرد

"چرا یهو اینجوری شد؟ ما که با هم خوب... بودیم.... هیچ مش-مشکلی نداشتیم
پ.پس چرا یهو گذاشت رفت ؟"

"خودت میدونی بخاطر چی بود"

"ن-نه این درست نیست همه میگفتن منو هو..هوسک یه روح د..در دو بدنیم، ما همدیگرو خ-خیلی دوست داریم...اون می‌دونست...اون می‌-می‌دونست من دوستش... پ..پس چرا ؟..."

"خودت هم داری میگی، یک روح در دو بدن پس واسش فرقی نداشتین اون تو رو دوست داشت ولی هوسوک رو بیشتر...."

بغض جیمین برای بار هزارم شکست، دیگه نمی‌تونست تحمل کنه وزنش برای پاهاش زیاد بود، یادآودی گذشته خیلی براش تلخ و آزار دهنده بود

..
.
.
فلش بک-دانشگاه

مثل همیشه با لبخندی که همیشه رو لباش بود وارد دانشگاه شد ، تنها دلیل لبخندش هم دیدن دوست جدیدش که به تازگی بهش علاقه پیدا کرده بود،
خب.... نمیتونست بهش بگه چون میدونست اگر جوابش منفی باشه قطعا دیگه رابطشون مثل قبل نمیشه. پس مجبوره این راز رو در گورستون قلبش دفن کنه...

به هر حال همین اندازه رابطه براش کافی بود

افکارشو پس زد و دوباره لبخندش از سر گرفت به همین مکان مخفی همیشگی شون رسید
بدون مقدمه وارد گاراژ شد
اما با چیزی که دید و شنید چشماش سیاهی رفت و پاهاش سست شد.....

_________________

سلااااام
بچه ها خیلی ذوق مرگ شدم
چون یه نویسنده ی خیلی عزیزی جوابمو داده و یه چیزی رو دیده که بابتش خیلی خوشحالم

به هر حال دور از همه ی اینهاااا
من واقعااااااا عذرمیخواام
نمیدونم چرا بلک وایت آپ نمیشه
هرررر کاری کردم نشد
حتی آنپابلیش هم نمیشه
شرمنده

امیدوارم با یکی فیک جبران بشه
حتی نمیدونم این یکی هم آپ میشه یا نه
به هر حال... با عشق
Andia7

Gray area {Yoonmin}Where stories live. Discover now