Anxiety

24 3 0
                                    

با وسواس دنبال مواد لازم میگشت. سبد خرید رو با سرعت جا به جا می‌کرد و با استرس تاریخ مصرف هر ماده رو میخوند. امشب خیلی براش مهم بود. قرار بود همه دور هم جمع بشن پس همه چیز باید عالی پیش می‌رفت.

به سمت لاین نوشیدنی‌ها حرکت کرد. چشمش به سمت انواع نوشیدنی های الکلی افتاد، وجود نوشیدنی های دیگه ای به جز سوجو توی سوپرمارکت براش عجیب بود ولی بیخیالش نشد و از فرصت استفاده کرد. به سمت یونگی که به یه گوشه تکیه داده بود و بیخیال داخل گوشیش می‌گشت، رفت و با صدای همیشه رسا و همیشه بلندش شروع به صحبت و نظرخواهی کرد.

"یوبو! شامپاین یا ویسکی...؟"

"هر دو...شراب هم بردار..."

یونگی همونطور که سرش توی گوشیش بود جواب داد. جیهوپ مثل بچه‌های کوچولو تایید کرد. قبل از برداشتن شراب برگشت تا از یونگی بپرسه چه رنگی برداره اما بعد یادش اومد یونگی همیشه سفید میخوره پس دستشو دراز کرد تا برش داره اما با شنیدن صدای یونگی دستش وسط راه متوقف شد.

"قرمز بردار...!"

"ها؟...ولی تو که همیشه سفید میخ-"

قبل از اینکه یونگی چیزی خودش بگه یادش اومد، داداش کوچولوش داره میاد و مورد علاقش رد واینه(Red wine).

"مگه نگفتی میخوای به جیمین هم خوش‌آمد دوباره بگی؟...تا جایی که یادم میاد همیشه قرمز میخورد.‌.."

با یادآوری جیمین، درخشان ترین لخند عمرش روی لباش نقش گرفت و قهقه زد. ذوق اومدن جیمین نمی‌تونست یه لحظه بیخیالش بشه، سریع قرمزشو برداشت و به این فکر نکرد که یونگی جچوری شراب مورد علاقه جیمین رو یادشه.

خرید ها رو حساب کرد و به سمت پارکینگ دوید، دقیقا در تضاد هوسوک، یونگی آروم و سلانه سلانه حرکت می‌کرد و همین روی اعصابش بود. ماشین رو روشن کرد و بعد از چند ثانیه زجر آور بالاخره یونگی روی صندلی شاگرد نشست. نفسی عمیق از روی حرص کشید و بدون توجه به هرگونه قوانین رانندگی پاشو روی گاز فشار داد. امروز کلی کار داشت و یونگی هم چه میخواست چه نمیخواست قرار بود کمکش کنه.

چند دقیقه زجر آور دیگه توی آسانسور هم بالاخره تموم شد. رمز درو زد، با لگد بازش کرد و به جون خونه افتاد. امشب باید خوب پیش میرفت وگرنه قطعا خودکشی میکرد.

_______________________

لیوان آب رو با دستایی لرزون ازش گرفت و سعی کرد گلوی خشکش رو برای ششمین بار تر کنه. به کراواتش چنگ زد و کمی کشیدش تا راه نفس باز بشه.

"خب...بیا یبار دیگه مرور کنیم. این دو ماه که ما بیشتر حواسمون به پیدا شدن هه‌جین بوده و نتونستیم از هوسوک و بقیه خبر بگیریم، جیمین خیلی نامحسوس برگشته و به ما هم هیچ خبری نداده چون از نظر روحی حال خیلی خوبی نداشته و...

Gray area {Yoonmin}Where stories live. Discover now