*میشه اگه براتون ممکنه کامنت هاتون و ازم دریغ نکنید :))
برای نوشتن پارت های اینده به انرژیش نیاز دارم...با جمع کردن وسایل روی میزش از روی صندلی بلند شد به ساعت گرون قیمتش نگاه انداخت که پنج غروب و نشون میداد شرکت خیلی وقت بود که خلوت شده بود ولی جیمین برای دیرتر برگشتن به خونه و کمتر تحمل کردن جانگکوک ترجیح میداد شرکت بمونه و به کارایی که نمیشد گفت عقب افتاده برسه.
تظاهر کردن برای تمام شب چیزی بود که از همین الان خسته اش کرده بود .
تقه ای به در اتاق خورد پالتوش و برداش به در نگاه کرد که تهیونگ و تو چارچوب در دید.
_هنوز نرفتی؟
_دارم میرم
_ماشین اوردی؟
_اره
_وقت داری بریم خونه و ببینی؟
لب هاش و رو هم فشار داد اگر هم دیر میشد جانگکوک میتونست تنها بره و جیمین میتونست دیرتر بره اینجوری مجبور هم نبود زیاد تحملش کن .
_اره بریم.
گوشیش و از جیبش بیرون کشید و پیامی در جواب پیام قبلی الفا نوشت.
« کار دارم تو زودتر برو »
با پوشیدن پالتوش سمت تهیونگ رفت: بریم.
تهیونگ: امروز دلم میخواست پیاده روی کنم تا شرکت به اقای چوی هم گفتم لازم نیست بیاد دنبالم میتونه بره پیش خانواده اش.
_من میرسونمت .
_معلومه که باید برسونی بهترین اپارتمان و تو بهترین نقطه سئول با ویو رودخونه هان برات پیدا کردم بهم کلی بدهکاری الان
با شنیدن لحن شاکی الفا لبخند روی لبش نشست : الان مدیونت شدم؟
_ پس چی ؟؟
_میدونی دارم دو برابر تایم کاریم برات کار میکنم اما همون حقوق ثابتم و میگیرم؟
دکمه اسانسور و زد با باز شدنش خندید وارد اسانسور شد : اوه پارک جیمین شی متاسفم بودجه شرکت بهم امکان پرداخت بیشتر نمیده وگرنه من اگه حقوق خودمم به تو بدم بازم برای اضافه کاری هات کمه.
_میبخشمت
با صدای زنگ گوشیش حدس زدن اینکه کی داره تماس میگیره سخت نبود .
گوشی که تو جیبش برگردونده بود و در اورد و همزمان با بیرون اومدن از اسانسور سمت ماشین رفتن تماسش و ریجکت کرد با سایلنت کردن گوشیش اون مزاحم و از خودش دور کرد.میدونست باید با هم تو اون مراسم حاضر شن میدونست احنقانه است اگه جدا جدا برن حتی ممکنه جانگکوک لج کنه و گند بالا بیاره میدونست ممکنه بقیه متوجه شن ولی مگه چه مشکلی داشت اگه بقیه میفهمیدن؟ بالاخره که تنهایی نمیتونست از پس اون الفا بر بیاد.
YOU ARE READING
• Kiss Like The Sun • Hopemin
FanfictionNAME: Kiss Like The Sun COUPLE: Hopemin Genre: Romance_Omegavers ولی هیچچیز زیباتر از این نیست که پس از دلمردگیای دراز، باری دیگر نور در وجود تو سر برارد.. #KLTS