همسایه جدید

416 164 118
                                    

بچه ها اگه شما از من انتظار دارید که پتش هم آپ کنم منم از شما انتظار حمایت و ووت و کامنت دارم وقتی کامنت نذارید و ووت ندید از کجا بدونم منتظرید؟؟؟
و

ضعیت کامنت ها ناامید کننده است :((









_یعنی چی که داری میری ؟

حتی زحمت بلند کردن سرش و هم نداد مشغول مرتب کردن وسایل چمدونش شد.

با کشیده شدن لباس تو دستاش و صدای فریاد بلند جانگکوک بالاخره نگاهش کرد .

_با تو هستم کدوم گوری داری جمع میکنی میری؟

_به تو ربطی نداره صدات و بیار پایین

صدای خنده هیستریک آلفا تو اتاق پیچید و بعدش پرت شدن چمدونش از روی تخت روی زمین باعث شد از جاش بلند شه و فاصله بگیره چمدونی که وارونه روی زمین افتاده بود و همه وسایلی که توش بود بیرون ریخته بود رایحه تلخ جانگکوک حالش و بهم میزد حالت مست همیشگیش بدترش کرده بود.

_با ادم های هرزه ای مثل تو باید همینطور حرف زد افسارت و ول کردم چی با خودت فکر کردی؟ دو نفر تو صورتت خندیدن ازت تعریف کردن هوا برت داشته؟

نگاه ناباورش و تو صورت قرمز شده و وحشی جانگکوک چرخوند باورش نمیشد داشت چنین حرفایی و از مردی میشنید که یک روزی عاشقانه هرکاری براش میکرد زبونش بند اومده بود نفسش بالا نمیومد این چه عذابی بود که گرفتارش شده بودند .

جانگکوک مست بود مثل همیشه مست بود حرف هاش دست خودش نبود وگرنه نه نمیتونست چنین حرف هایی به جیمین بزنه اصلا مگه نمیخواست جیمین بمونه؟ پس نه این حرف ها حرفایی بودن که تو عصبانیت و مستی از دهنش خارج شده بودند.

سعی کرد بهش جوابی نده دیگه حتی توان دهن به دهن گذاشتن و جواب دادن بهش و هم نداشت سرش درد میکرد و حالت تهوع داشت ، میگرن داشت چشمش و سوراخ میکرد و رایحه جانگکوک هم دردی شده بود روی درد هاش.

_بیا هروقت که مستیت پرید حرف بزنیم.

آلفا بار دیگه فریاد زد : حرف بزنیم؟ مگه تو حرفی هم گذاشتی؟ بعد دو هفته اومدی خونه و داری با دو تا چمدون کل زندگی چند سالمونو و میندازی دور ، من و میندازی دور ، حرف بزنیم؟ حرف بزنیم که محترمانه مثل یه اشغال ولم کنی؟ نکنه قراره بری با تهیونگ زندگی کنی؟

روی تخت نشست با دوتا انگشت اشاره و وسطش به دو طرف پیشونیش فشار وارد کرد تا اون سر درد لعنتی کمی اروم تر بشه.

زمزمه کرد : من قرار نیست با تهیونگ زندگی کنم ، جانگکوک تو به عنوان یه آلفا انقدر گند زدی به زندگیم که نخوام به این زودی یه آلفا دیگه و تو زندگیم تحمل کنم.

_پس جایی نمیری همین جا میمونی حق نداری جایی بری اینجا خونمونه ......جیمین

پاهاش و به زور سمت جیمین کشید و جلوش روی زانو هاش نشست : بهم یه فرصت دیگه بده قول میدم درستش کنم قول میدم عوض شم همونی بشم که میخوای .

• Kiss Like The Sun • HopeminNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ