فلش بک*
ماشین رو نگه داشت و به ساختمونی که طرف دیگه ی خیابون بود خیره شد.
"اونجاست؟"
تهیونگ از آیینه جلویی به اون مرد نگاه کرد و سر تکون داد "طبقه آخر"
مرد سیاه پوش پوزخندی زد و از ماشین پیاده شد....
"ولم کن!!" جیمین سعی کرد خودش رو از چنگ اون مرد درشت هیکل نجات بده اما موفق نبود."چیشد پ درست نشد؟" به نظرمیرسید ماشین وسط راه خراب شده و تهیونگ پیاده شده بود تا ببینه چیشده..کاپوت رو داده بود بالا و مشغول بود.
جیمین از اون فرصت استفاده کرده و از ماشین پیاده شده بود اما قبل اینکه بتونه فرار کنه مردی که همراه تهیونگ بود گیرش انداخته بود.
"یا پدرسگ کری؟میگم ماشین درست نشد؟" وقتی دوباره جوابی نگرفت همینطور که از گردن جیمین سفت چسبیده بود به طرف کاپوت ماشین حرکت کرد قدمی برنداشته بود که دستی روی شونه اش قرار گرفت "نمیدونم مشکلش چیه..فکر کنم باتریش تموم شده.."
همزمان با شنیدن این صدا از پشت سرش.. درد بدی توی کمرش حس گرد نفسش برید..دستش که دور گردن جیمین بود شل شد..پسرک روی زانوهاش افتاد و با چشم های گرد شده سرش رو بلند کرد.
تهیونگ که شونه ی اون مرد رو محکم گرفته بود چرخوندش سمت خودش و بار دوم چاقو رو از جلو تو شکمش فرو کرد.. "عوضی.."
پسرک پوزخندی زد و چاقو رو عمیق تر فرو کرده بعد خیلی یهویی از شکمش بیرون کشید همین باعث شد خون به اطراف پاشیده بشه.
حتی صورت جیمین هم خونی شده بود..
"از اینجا برو.." انقدر اتفاق شوکه کننده ای بود که واضح یادش نمیومد چیشد.**
"پدر سگ.."با لگد محکم دیگه ای که به شکمش خورد مثل جنین زانوهاش رو جمع کرد..انقدر کتک خورده بود که دیگه جونی واسش نمونده بودو تنها طعمی که توی دهنش حس میکرد مزه خون بود.
مرد هایی که دوره اش کرده بودن با جون و دل کتکش میزدن..اول با مشت شروع شده بود و حالا که روی زمین افتاده بود با لگد ادامه پیدا کرده بود...حس میکرد کل بدنش سست و بی حس شده.
"جونگ شیک رو تو کشتی؟..جواب بده!"
تهیونگ سرفه ای پر از درد کرد در حالی که خون از گوشه ی لبش بیرون زده بود با صدایی که از ته چاه میومد جواب داد "من..کسی...رو..نکشتم.."
**
صورتش رو با آب شست و سرش رو بلند کرده از آیینه به خودش نگاه کرد ..زیر یک چشمش باد کرده بود میدونست اگه همینطوری بمونه کبود بشه.. گونه اش زخمی شده بود و گوشه ی لبش هم همینطور زخم بود.وقتی دستش خورد به قسمت زخمیش بدجوری سوخت..هیسی کشید و دوباره به صورتش آب زد..قفسه ی سینه اش درد میکرد و به سختی نفسش بالا میومد ولی سعی کرد بهش اهمیتی نده.
ESTÁS LEYENDO
Hey!Mr.policeman~Yoonmin♡
Fanfic[پایان یافته] «هی!آقای پلیس میشه نشانتون رو ببینم؟ فکر کنم قلبم بهش گیر کرده..» . ⛓️خلاصه:یک پرونده جنایی جدید که مسئولش یونگی،اما مشکل اینجاست که جیمین اکسش که به طرز بدی از هم جدا شده بودن هم قاطی این پرونده شده و حالا جونش در خطره! . 🐈⬛فیک : ه...