• 4

504 96 63
                                    

"میخوای..راجبش حرف بزنی؟"وویونگ آروم پرسید و سان فقط سرشو به چپ ک راست تکون داد.

همه به خاطر وقت ناهار سالن رو تخلیه کرده بودن و اونا تنها کسایی بودن که هنوز اونجا بودن.

مشغول مرتب کردن پرونده هاش شد و سعی کرد وویونگ که هنوز بهش خیره شده بود رو نادیده بگیره.

اصلا وویونگ چرا نمیرفت ناهار بخوره؟میتونست تنهاش بزاره و به کار مهم تری مثل ناهار خوردنش بپردازه!

سان از حرف زدن خوشش نمیومد.اگر کسی بود که میتونست مثل خودش افکار بقیه رو بخونه شاید اونموقع میتونست بلاخره خاطراتشو با کسی شریک شه.

ولی وویونگ اون شخص نبود.

وویونگ کسی نبود که بتونه سان رو تحمل یا حتی ازش محافظت کنه.

"باید به رئیس بگی که از این به بعد با هم میریم مامویت."وویونگ یادآوری کرد و سان با کسلی از روی صندلیش بلند شد.

"فقط من میرم.تو نمیای."سان گفت ولی قبل از اینکه سمت بیرون راه بیوفته وویونگ مچشو گرفت.

فقط پلک زده بود و روی میزش دراز کشیده بود و وویونگ از بالا بهش نگاه میکرد.

اون به معنای واقعی زیر بدن وویونگ گیر افتاده بود ولی به نظر نمیرسید اون وویونگ لعنتی شکایتی از این موضوع داشته باشه!

"یااا داری چه غلطی میکنی؟!"سان با بهت پرسید و وویونگ در جواب مچ سان رو محکم تر به میز چسبوند.

"اینجا دوربین داره!داری خجالت زدم میکنی!!"سان غرید و سعی کرد خودشو از زیر بدن وویونگ بیرون بکشه ولی با شنیدن چیزی که وویونگ‌ گفت برای لحظه ای متوقف شد.

"اگر نمیخوای خجالت زده شی باید همینطور بمونی و به حرفام گوش کنی."وویونگ زمزمه کرد.

سان تعجب کرده بود.این واقعا وویونگی نبود که باهاش کنار میومد!!

"میتونی هر چقدر میخوای با حرفام لجبازی کنی ولی کاری که میگم رو باید انجام بدی."

جدی بود.اونقدر جدی بود که سان زبونش بند اومده بود.

وویونگ با دیدن قیافه ی متعجب سان آروم مچشو ول کرد و عقب رفت.

"خودم به رئیس راجب ماموریت میگم.میخوام غذا سفارش بدم چیزی میخوری؟"وویونگ پرسید.

سان آروم سر خورد و بلاخره تونست روی پاهاش به ایسته.

"گرسنه نیستم."

وویونگ نگاه کوتاهی بهش انداخت.به هر حال به جواب سان نیاز نداشت.

اون هنوزم نمیتونست چهره ی رنگ پریده ی سان رو از ذهنش بیرون کنه و حالا سان نمیخواست چیزی بخوره؟!

به سان نگاه کرد و وقتی فهمید سان از نگاه کردن بهش دوری میکنه آروم زمزمه کرد.

"ازم متنفری؟"

The Telepath |Woosan|Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang