دو تا دست هام رو روی میز تکیه دادم و از رو صندلی بلند شدم و سرمو سمت یونگی ای که اون طرف میز نشسته بود و دست هاش به پشت صندلی دستبند زده شده بود خم کردم.
_ اینجا فقط منم؛ کیم تهیونگ...
با گفتن اسمم سرش رو بالا آورد و نگاهشو به من داد.
نگاهش هرچیزی داخلش موج میزد جز پشیمونی و ترس...یه مرد ۲۹ ساله که بیشتر شبیه یه پسر بچه علاف بنظر میاد...
با صدای تقه کوتاهی که به در وارد شد نگاهمو از یونگی گرفتم و به در دادم.چند ثانیه ای طول نکشید که نامجون با یک ورق کاغذ و خودکار داخل دستش وارده اتاق شد و روی میز گذاشت.
دوباره روی صندلی نشستم و دست هامو از حالت تکیه برداشتم. نامجون دقیقا روبه روی مظنون و کنار صندلی من ایستاد. جوریکه فقط من بشنوم سرشو سمت گوشم خم کرد و لب زد:
& این رو سربازرس دادن.چشم هامو برای تایید حرفش کوتاه باز و بسته کردم؛ طولی نکشید که از در خروجیِ اتاق بازجویی بیرون رفت.
دست هامو به حالت گره جلوی قفسه سینه ام گرفتم و همونجور کهنگاهم به اون آشغال روبه روم بود به پای چپم ریتم دادم.
این ریتم نه از سره استرس بود و نه از سره دستپاچگی. فقط و فقط از سره عصبانیت بود.
_ خب باید اعترافتو بنویسی!با تموم شدن حرفم از روی صندلی بلند شدم پشت سره صندلیش رفتم و کلید مخصوص دستبند رو از جیبم درآوردم و دست هاشو باز کردم.
همزمان با باز کردن دست هاش نگاهمو به آیینه بزرگی که دقیقا اون طرف میز قرار داشت کردم و با حالت اشاره فهموندم که درو کامل از داخل قفل کنن.
_________________________________________مین یونگی 29 ساله
مظنون به قتل پونزده نفر
بدون هیچ خانواده ای؛ تو یتیم خونه بزرگ شده و بعد از سن ۱۸ سالگی به کار دلالی و فروش مواد و تن فروشی رو آورده.
صد ها جرایم مختلف تو پرونده اش ثبت شده؛ اما مهم ترین و تازه ترینش قتل محسوب میشه.
KAMU SEDANG MEMBACA
تاوان اسارت (تکمیل شده)
Aksiفکر کردن به اینکه الان جلوی یک جانی نشستم، منو کلافه میکنه. چطور میتونه انقدر بی رحم باشه؟! اون باید تاوان و تقاص اشتباهاتشو بده... _____________________________________________________ کیم تهیونگ بازرس وظیفه شناس پلیسی هست که هیچوقت پرونده هاش با...