❄︎ 2 ❄︎

414 100 47
                                    

با دور شدن ار ام و افرادش جیمین به سمت هیونگش خیز برداشت و سعی کرد با تکون دادن بدنش اونو از شوک دربیاره
×ه..هیونگ؟ صدامو میشنوییی؟؟؟
اخر حرفشو داد زد ولی بی تاثیر بود انگار جین خشکش زده بود

سوک دستپاچه لیوان ابشو برداشت و اونو محکم تو صورت جین پاشید که باعث شد مرد با وحشت از جاش بپره و اکسیژنو داخل ریه هاش بکشه و نگاه وحشت زدشو به اطرافش بده
+ب..بگین..که کابوس دیدم...مگه نه؟

جیمین و هوپ شرمنده سرشونو پایین انداختن و سعی کردن چیزی نگن
جین ناباور خندید و چنگی به موهاش زد
+م..منظور کوفتیش از مراسم امشب چی بود هانننن؟؟؟

اخر حرفشو داد زد و جیمینو وادار کرد تا سرشو بلند کنه و جوابشو بده
×ا..اروم باش هیونگ
اخر هر ماه...که زندانی های جدید میان..داخل زندان مراسم انتخاب همخوابه...اجباریه..همه افراد اینجا حداقل یبار سکس کردن اینجا...یا بفاک دادن..یا خودشون...

اخر حرفشو خورد و سعی کرد مرد وحشت زده روبروشو تا مرز سکته نبره
×مسئول این مراسم ار امه...نمیشه دخالتی کرد...

جین سری تکون داد و اروم از جاش بلند شد
همونطور که اشکاش صورتشو خیس میکردن قدمای لرزونشو سمت خروجی سالن برداشت

اول که براش پاپوش دوختن و بهش حبس ابد توی این اشغال دونی کثیف رو داده بودن...یه شبه  تمام ثروت و رفاهشو از دست داده بود و حالا...باید با حیوونای هیز اینجا سکس میکرد؟...
اون اندام ظریفی داشت پس بی شک باید زیرخواب اینا میشد
حتی نفهمید چطوری ولی دیگه بدنش همراهیش نکرد و با سیاه شدن دنیای روبروش روی زمین افتاد و به خواب رفت

**

عصبی لگد محکمی به سلول ار ام کوبید و بی توجه به نگاهای بقیه وارد سلول شد
×لعنت بهت مرتیکه عوضی
این بود راه و روشت؟
داره مرگو جلوی چشماش میبینههههه
قرار نبود باهاش اینکارو کنی
نمیتونی یه شبه نابودش کنی و مالکش بشی میفهمی؟
نمیتونی کیم نامجون!
انقدر زود نه
حواست باشه چیکار میکنی و گرنه خودم از خجالتت درمیام

بدون اینکه اجازه حرف زدن به مرد شوکه و گیج روبروش بده از سلول خارج شد و حتی اجازه نزدیک شدن دوست پسرش به خودشم نداد

نامجون کلافه و گیج به زمین خیره بود
-جی کی؟
چه اتفاقی افتاده؟

کوک اروم و خونسرد جلو اومد و زبونشو روی لبای خشکش کشید
×وسط سالن غذاخوری بیهوش شده...دکتر بهداری میگفت یه سکته قلبی رو رد کرده و شدیدا باید تحت مراقبت قرار بگیره

نامجون ناباور سرشو بالا اورد
انقدر حساس بود؟...نکنه زیاده روی کرده بود
نفسشو عصبی بیرون داد و با مرخص کردن کوک مثل یه گرگ زخمی به سمت وسایلای داخل اتاق حمله کرد و با کوبوندنشون به دیوار سعی میکرد خشمشو تخلیه کنه
گند زده بود..بدجور گند زده بود

False CompensationWhere stories live. Discover now