❄︎ 10 ❄︎

752 107 59
                                    

برای بار چندم نگاهی به صورت رنگ پریده سوکجین نگران و ناراحت انداخت
تازه گریه اش بند اومده بود

از وقتی که ار ام گم شده بود کار جین فقط گریه کردن بود
دو هفته پیش شوگا با دریافت هشدار موقعیت اضطراری نامجون ، به همراه تعداد زیادی از اعضای باند با سرعت سرسام اوری خودشو به موقعیت رسوند
ولی تنها چیزی که پیدا کرد سوکجین لرزونی بود که مدام به خودش ناسزا میگفت و گریه میکرد
تمام اون منطقه ارو گشتن ولی دریغ از نشونه ای برای پیدا شدن رئیس باند..

ساعت ماهواره ای مرد خاموش شده بود و هیچ نشونه ای ازش وجود نداشت
دو هفته تمام سوکجین و افرادش تو بی خبری تمام فرو رفته بودن و تمام وسایل ردیابی مرد از کار افتاده بودن..

در نهایت شوگا طاقت نیاورد و سراغ باند های رقیب رفت تا بتونه رد افراد سیاه پوش رو بزنه...ولی بازم به بن بست خورد

پس با ایده جی کی همه اشون داخل خونه اون بودند تا اگه خبری از ار ام شد بتونن خیلی سریع به کمکش برند

جیمین تمام روز جین رو بغل کرده بود و بهش دلداری میداد
باورش نمیشد یه زمانی پسر لرزون توی اغوشش برای اینکه با ار ام روبرو نشه اینطور گریه میکرد و حالا برای اینکه دوباره ار ام رو ببینه..

÷شش بسه هیونگ
بیا بریم تو یکی از اتاقای بالا تا یکم بخوابی هوم؟
بدنت کم میاره ها

جین نگاه لرزون و ناراحتشو بالا اورد و تنها به سر تکون دادنی اکتفا کرد

با کمک جیمین بلند شد و اروم سمت پله ها حرکت کرد
تمام مدت در حال سرزنش کردن خودش بود..فقط اگه نامجون رو مجبور به اون قرار کوفتی نکرده بود این اتفاق ها نمیفتاد

درست قبل از اینکه پاش به اولین پله برسه جی کی با شدت داخل خونه پرید و رو به شوگا داد کشید
÷یه لوکشین از ساعت ماهواره ای نامجون اومده!!

همه افراد داخل خونه شوکه به کوک نگاه میکردند
شوگا زودتر به خودش اومد و سمت کوک پرید
×کجاست هان؟
کی تخم کرده بگیرتش؟؟؟

جین با داد عصبی شوگا به خودش اومد و به سرعت خودشو به اونا رسوند تا بتونه بفهمه مردی که قلبشو لرزونده کجاست

÷اگه بگم کجاست باورت نمیشه یونگ!
گنگ عقرب اونارو دزدیدن ، یه خرابه تو جنگله دقیقا نزدیک محل قبلیش!

شوگا با تکخند عصبی گوشیشو بیرون کشید تا دستور حمله به اون مکان جهنمی رو بده

جین گیج نگاهشو بین دوتا مرد دستپاچه و عصبی میچرخوند تا چیزی بفهمه اما در نهایت با نفهمیدن چیزی شونه کوک رو گرفت و عصبی بهش نگاه کرد

+این باندی که میگی چیه هان؟
چرا باید ار امو بدزدن؟

کوک دستی تو موهاش کشید و با برداشتن اسلحه اش از روی میز به جین نگاه کرد
÷زمانی که ما سه نفر به این جا نرسیده بودیم نوچه های گنگ عقرب بودیم
اون شبی که ار امو نجات دادی زمانی بود که ما تصمیم گرفتیم از گنگ خارج بشیم و نزدیک بود کشته بشیم..عقرب همیشه منتظر بود تا زهرشو بریزه و چی بهتر از یه ار ام تک و تنها با پسری ک دوسش داره تو خیابون؟

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Oct 13, 2023 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

False CompensationOù les histoires vivent. Découvrez maintenant