❄︎ 6 ❄︎

411 103 81
                                    

وقتی که ار ام بدن ضعیف جین روی تخت نشوند پسر به سرعت تو خودش جمع شد و پاهاشو بغل کرد
چطور تونست همچین کاری کنه؟
کشتن یه آدم؟ محض رضای فاک
اونم بخاطر یه مرد کوفتی که ازش خوشش میاد؟
وات دا فاکککک
قبل از اینکه افکارش بیشتر نابودش کنن با ورود جی کی به سلول نگاه هر دوشون به طرفش رفت

×رئیس...سوکجین یه ملاقاتی به اسم کیم تهیونگ داره
چیکار کنیم؟

حقیقتا اون بچه خیلی کنه بود...یک هفته تمام بود که هر روز میومد زندان و درخواست ملاقات برای سوکجین میداد و داشت جانگکوک رو روانی میکرد

نامجون نگاهی به جین انداخت
-میخوای ببینیش؟

جین که با شنیدن اسم دوست صمیمیش حال دیگه ای پیدا کرده بود با ذوق و هیجان به مکالمشون گوش میداد به سرعت سر تکون داد
+اره ارههههه
معلومه میخوام ببینمشش

با ذوق پاشد و بدون توجه به دردش سمت کمد رفت و شلوار مشکی پوشید و بعد بدون توجه به افراد داخل اتاق سمت اتاق ملاقات دوید

و این ار ام بود که با فک پایین افتاده به جای خالی جین نگاه میکرد
-این...الان نمیتونست راه بره و درد داشت نه؟....

سری از تاسف تکون داد و همونطور که شقیقه هاشو فشار میداد به جی کی اشاره کرد بره دنبالش

جی کی پوزخندی زد و با تکون دادن سرش دنبال جین رفت تا بتونه ازش مواظبت کنه و شما مدیونین اگه فکر کنین برای دیدن اون پسر کنه کنجکاوه

****

با ورودش به اتاق ملاقات خصوصی کسی خودشو تو بغلش انداخت و باعث شد از خوشحالی جیغ بزنه
+تهیونگگگگ

بی اهمیت به چیزی دونسنگ عزیزش رو محکم به خودش فشار میداد و نوازشش میکرد
حالا که یکی از اشناهاش از بیرون زندان به دیدنش اومده بود حس بهتری داشت

پسر رو از خودش جدا کرد و با دیدن لبخند مستطیلیش دلش ضعف رفت و لپاشو کشید
+ای خداااا من چجوری بدون توله خرسم دووم اوردمممم
کیوتمممم
محکم لپای پسر رو بوسید و اونقدر فشارش داد که در اخر تهیونگ با دادی خودشو از جین جدا کرد
×یااااا هیونگگگگ لهم کردی ولم کنننن

چشم غره ای به هیونگش رفت و دستشو کشید تا پشت میز بشینه و خودشم روبروش نشست و تمام مدت جی کی با قیافه هنگ به کاراشون نگاه میکرد
اگه به چشم ندیده بود هیچ وقت نمیتونست باور کنه اون مردی که به طرز کیوتی در حال چلوندن دونسنگشه همین ۱۰ دقیقه پیش یه ادم کشته
امیدوار بود ار ام اینارو نبینه و گرنه اون پسر کیوت رو سر به نیست میکرد

سری تکون داد و با بستن در گوشه اتاق وایستاد

تهیونگ با چشمای ریز شده به مرد جذابی که گوشه اتاق وایساده بود و به دیوار خیره شد بود ، نگاه میکرد
×پیس پیس
هیونگ..دوست پسری چیزی پیدا کردی؟
این مرده کیه؟
چرا اونم تو اتاقه؟

False CompensationOnde histórias criam vida. Descubra agora