❄︎ 5 ❄︎

457 112 83
                                    

بعد از عوض کردن کت و شلوارش با لباسای مسخره زندان وارد راهرو اصلی شد
طبق معمول یونگی داشت ناز دوست پسرشو میکشید و الان فقط جی کی و چند تا از افراد باند همراهش بودن
با رسیدن به سلولش خواست وارد بشه که جی کی مانعش شد
×رئیس..یه پسر حدود چند روزه مدام درخواست ملاقات برای سوکجین میده
امارشو دراوردم...اسمش کیم تهیونگه و رفیق صمیمی و همکارشه
چیکار کنیم؟

نامجون نیم نگاهی به در سلول انداخت
فرشتش طبق حرف نگهبانا باید هنوز اون تو باشه
نگاهشو به جی کی داد
-فعلا نه
هنوز اعتمادشو جلب نکردم ، هوایی میشه
بهت زمانشو میگم

بدون رد و بدل شدن حرف دیگه ای بینشون وارد سلول شد
سلول تاریک و غرق در سکوت بود
اخمی کرد و دستشو به کلید برق رسوند
-هی هی باید در مورد این حرف بزنیم که باید بیای استقبالم جین؟
از این تاریکی و سکوت خوشم....

حرفش با دیدن سوکجینی که روی تختش زیر پتو پنهان شده بود قطع شد
فاک...خوابیده بود؟..
گند زده بود ، امیدوار بود با صداش پسرو بیدار نکرده باشه
چراغارو کم کرد و اروم سمتش رفت
با دیدن چهره فرشته گونش لبخندی زد
خواست از پسر دور بشه ولی با شنیدن زمزمه هایی سرجاش خشکش زد
+ن..نه..م..من...نکشتمش...پدر....نه

گیج سمت سوکجین برگشت
داشت کابوس میدید؟
دستشو روی شونش گذاشت تا تکونش بده ولی از داغی بیش از حد پوستش جا خورد...قبل رفتنش انقدر داغ نبود...
با رسیدن حدسی به ذهنش نگران پتو رو کنار زد و چراغارو زیاد کرد
با دیدن بدن عرق کرده و خیس پسر که تخت رو هم خیس کرده بود و خونی که پاها و ملافه ارو رنگ کرده بود ، خشکش زد
عمرش داشت توی تب میسوخت!

به سرعت خودشو به ورودی سلول رسوند و نفهمید چجوری سر نگهبانا فریاد کشید تا پزشک مخصوصش رو پیدا کنن و بیارنش
فریادش اونقدر بلند بود که جی کی هم راه رفته ارو با سرعت برگشت و خودشو داخل سلول انداخت....

*****

دستی تو صورتش کشید
نفهمیده بود چطوری و با چه سرعتی پزشک مخصوصش رو به زندان کشونده بود تا پسر رو مداوا کنه و چه استرسی تو اون مدت زمان کشیده بود
مدام هزیون میگفت و کم مونده بود اشکش دربیاد...اون مرد...داشت باهاش چیکار میکرد
اگه یونگی نرسیده بود کل نگهباناش رو بخاطر بی دقتیشون سلاخی کرده بود

اما حالا...هضم حرفای دکتر براش سخت بود
عفونت و خونریزی مقعدی؟
تب شدید و سرماخوردگی؟
نفهمیده بود چقدر به گل رزش سخت گرفته و بعدش به جای مواظبت ازش ترکش کرده بود...حق داشت ازش بدش بیاد

ته مونده شاتشو سر کشید و دستشو سمت بطری برد تا دوباره شاتشو پر کنه اما با تکون خوردن پسر بیخیال شد
داشت بیدار میشد

بلند شد تا به پسر کمک کنه درست بشینه
-شش زیاد تکون نخور
مقعدت زخم شده نباید بهش فشار بیاری و بدنت ضعیفه...مریض شدی

False CompensationWhere stories live. Discover now