The end of both of us

64 7 3
                                    

جنیpov:
پرش زمانی ۶ ماه
-----دادگاه اخر -----
-ما مدارک بیشتری از کیم تهیونگ داریم،  ایشون در آستانه ۲۸ سالگی تا الان قاچاق انسان انجام داده . در سال ۲۰۱۹ یه کاباره راه انداخت که تجاوز های زیادی در اون رخ داد و حتی به کودکان زیر ۱۰ سال تجاوز می‌شده.
-کافیه بشینید
سمت تهیونگ برمیگردم ولی خشک شده ، من یه سری اطلاعات رو به وکیل دادم اما تغریبا از نصفش بی خبر بودم.
-توی کثافت چه گوهی خوردی؟
به سمت من برمیگرده و با لکنت سعی میکنه حرف بزنه
-باور..باور کن ددروغه من همچین کاری نمی..ککنم
نفس ها با یه جمله داخل سینه حبس میشه
-و حکم آخر دادگاه
چشم های مومو برق میزنه
-حکم اعدام برای کیم تهیونگ به دلیل سرقت ، فرار از قانون ، قاچاق انسان ، اجازه به تجاوز و قتل صادر می‌شود
بعد اون تهیونگ چیزی نمیشنید ، ولی من هم می‌شنیدم هم میدیدم و هم آگاه بودم از خنده های اون وکیل دلقک.
ولی من و اون وکیل دلقک هر دو همدست بودیم ، و سیرکی پر طرفدار راه انداختیم
از بین تابلو های افتخارات رد میشم و به وکیل الدنگ مومو ، جیسو میرسم
-هی هواست هست چی کار میکنی ؟اعدام چه صیغه ایه؟فقط بخاطر حضانت بچه .
سیلی ای بهش میزنم و اون دست من رو میکشه و دور میکنه .
به سمت انتهای راهرو میریم.
-دختر عجب بازیگری هستی .
سعی میکنم حالت چهره ام رو حفظ کنم تا تهیونگ متوجه چیزی نشه ‌.
-خفه شو

تهیونگpov:

از پشت میله دستش رو میگیرم.
و به چشمای اشکیش نگاه میکنم.
-جنیا ...
-بله..
-سعی نکن پنهانش کنی میدونم
بله لحظه ای قلبش وایمیسته
-شاید تو دستی داخل این کثافت کاریی هایی که بهم چسبوندن نداشته باشی ولی تلاشی هم برای نجاتم نکردی..
-تهیونگا..
حرفش نصفه میمونه
-شششش حق داری ، من بودم بدترش رو میکردم . جدی میگم تو خیلی صبر داری.
ولی بدون احتمالا این آخرین دیدار ماعه ولی بدون خیلی دوستت دارم.
رنگ چشماش در یک لحظه عوض شد.
-تهیونگا ...من تمام این کارا رو کردم ، من تمام اینا رو گردن تو انداختم ولی ، الان پشیمون نیستم حتی وقتی که با عشق نگاهم میکنی ‌.
بغض چشماش جاش رو به خشم غیر قابل کنترلی میده و لب های اویزون کش میاد و تبدیل به پوزخند مزحکی میشه.
-من بازیگری رو خوب بلدم کیم تهیونگ .

موموpov:
بوسه ای به لبش میزنم که باعث میشه روی لبش خنده ای جا خوش کنه .
-نایونا تو خیلی خوشگلی
گونه هاش سرخ میشه
-ولی به همون اندازه احمقی
روی پاهاش میشینم دستاش رو بالا سرش قفل میکنم و توانایی تکون خوردن رو ازش منع میکنم .
-فکر کردی واقعا عاشق دختری میشم که با شوهر سابقم خوابیده؟کور خوندی.
-ولی من تورو همیشه دوست خواهم داشت ، تو همیشه تک ستاره ی آسمون من بودی مومو .هنوز هم هستی .
-ولی تو آسمون من ستاره های زیادی وجود داره ، کهکشان من خیلی قشنگ تره . نمیخوام با نورت این سمفونی زیبا رو به هم بزنی .
از کمربند اسلحه ام رو در میارم و به قلبش شلیک میکنم تا یادش بمونه در زندگی بعدی عاشق کسی نشه .
اما فراموش کردم عامل اصلی عشق در مغزه.
با سرفه آروم تکرار کرد
-مومو، تو همیشه برای..ی.. من تک ستاره‌ی آسمونم.... خواهی بود حتی..ی.. اگه سمفونی زیبای بقیه ستاره ها رو بهم بزنیی ...ی...
و آخریش قطره اشکش خونین به سمت دست هام چکید .

___________

سلاممم حالتون خوبه ؟
باید بگم فقط ۱ قسمت تا پایان فیک مونده و چندین دلیل براش دارم
۱-دوست نداشتم الکی کش پیدا کنه
۲-هرچی بیشتر میگذشت بیشتر نمیتونستم ارتباط بگیرم به عنوان نویسنده باید بتونم به جای کارکتر زندگی کنم.
۳-دلیلش هم  احتمالا به خاطر عوض شدن گفتار داستان بود من خودم با کتابی بیشتر میتونم احساستم رو بیان کنم .
حالا لطفا به سوالای زیر جواب بدید.
۱-طرز نوشتاری مورد علاقتون
۲-چقدر این فیک رو دوست داشتید
۳-دلیل ارتباط برقرار کردن یا نکردنتون چیه

.snowman.Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ