-تو به من هیچ پیامی ندادی
-قسم میخورم بهت پیام دادم و حتی یه ماه بعد به شمارت زنگ زدم با خط جدید ...ولی مامانت برداشت منم از ترس قطع کردم.
بهش نگاه کردم ، به چشماش ، چشم ها دروغ نمیگن ...اون دروغ نمیگفت.
اما چه چیزی میتونست باعث بشه که رابطه مون رو ادامه بده؟میتونست تمومش کنه و بعد بره..
اما الان فقط میخوام از کنارش بودن لذت ببرم.
-مهم نیست ، دوست دختر داری ؟
پوزخند رومخی که روی لبش بود خشک شد
-اره
پرسیدم
-کیه؟میشناسمش؟
بهم نگاه کرد ...من فقط وقتی جواب رو بدونم سوال میپرسم و الان همه چیز داره واضح تر میشه
-میشناسی .
-اوه چه جالب ، اسمش چیه.
-زیاد مهم نیست رابطهمون روبه اتمامه
-چرا؟
-بعضی مشکلات رو فقط با طلاق میشه حل کرد
-اوه پس شما ازدواج کردید
-اره چهار ساله ، وقتی برگشتم بوسان ازدواج کردیم.
نمیتونستم حال بدم رو انکار کنم ...از اینکه اون سالها اومده بودم سئول و اون با کس دیگه ای بوده پشیمونم ..ولی از اینکه جدا میشدن خوشحالم .
-اگه قرار نیست بهم بگی نمیتونم توی دادگاه کمکت کنم
-وکیلی؟خوشحالم برات بلاخره به آرزوت رسیدی
-اره و اگه بخوای کمکت میکنم طلاق بگیری ...اسمش چیه؟
مکث کرد
-مومو
چشمام تار میشه . این به معنای اشک های داخل چشمامه ..
بهش نگاه میکنم اوضاع اون هم همینه.
-من.....
-حق داری ...
اشک هام جاری میشه
-این کارت منه بعدا بهم زنگ بزن من کار دارم الان ...خداحافظ.
-خداحافظ
داخل اتاقم به سر میبرم و فقط سعی میکنم اتفاقاتی رو که افتاده هضم کنم.
اگه میدونست چرا پسش نزدم حتما از پیشم میرفت .
اما نهم نیست ، حالا نوبت منه ...این بار من بازیش میدم ...اون فراموش کرده که من یه وکیلم.
بعد از رفتن تهیونگ تحقیق کردم ، هیچ پیامی جز پیامی که قبل از رفتنش داده بود برام نفرستاد...___________
با بدبختی وقت خالی پیدا کردم تا براتون بنویسم قول میدم سعیم رو بکنم بیشتر بزارم🗿💗💗💗
![](https://img.wattpad.com/cover/340200414-288-k278544.jpg)
YOU ARE READING
.snowman.
Fanfictionحالا او مانند آدم برفی محو میشود ...طوری که به وجود داشتن او شک میکنم.. Cople:taenni