Shadow

55 14 4
                                    

-----پرش زمانی ۶ سال-----
-جیمین شی‌...بهت گفتم فعلا روی هیچ پرونده ی کوفتی ای کار نمیکنم .
چشمام رو بستم و سعی کردم خودم رو کنترل کنم
-هی جنی ...دارم بهت میگم طرف حاضره تمام دارایش رو بده ولی تو کارش رو راه بندازی.
-با تمام احترامی که برات قائلم ...درخواستت رو رد میکنم حالا میتونی بری بیرون.
با تمام پرویی روبه روم وایستاده بود
-نمیری نه؟پس خودم میرم
بیرون رفتم و در رو با شدت کوبیدم ...
به سمت نزدیک ترین گلفروشی میرم ، شاید خریدن گل حالم رو بهتر کنه...
----گلفروشی-----
-بهترن گفتم که گل دیزی میخوام
پیرزن چونش رو خاروند
-دخترم ما رز های قشنگی داریم ، چرا رز نمیخری؟
کلافه شدم و گفتم
-اگه گل های دیزی تون فروشی نیست ...من وقتتون رو نمیگیرم.
پیرزن با ناراحتی دوباره به داخل مغازه برگشت.
به سمت ماشین رفتم و دنبال یه گلفروشی گشتم ، اسولا داخل سئول تو فصل زمستون گل دیزی فروخته نمیشه .
بلاخره با دیدن یه دست گل دیزی ار پشت ویترین وارد میشم و غر غر میکنم
-دیزی پشت ویترین رو میخوام همین الان، نمیتونم از دستش بدم دوباره...
صدای آشنای مردی از پشت سرم شنیده میشه
-متاسفم اما به من زودتر فروخته شده
برمیگردم به لبخند روی صورتش که آروم آروم محو میشه نگاه میکنم...
قوس ترین راه ارتباطی ما چشمامون بود.
اون با نگاهش ابراز پشیمونی می‌کرد...و من ازش جواب میخواستم‌.‌..
چشم هام حرف های زیادی برای گفتن داره ولی زبونم هیچ علاقه ای به ابراز کردنشون نداره ‌...
اون خیلی تغییر کرده ...
دیگه اون پسر شاداب به نظر نمیاد ، برق داخل سیاهی چشماش من رو هنوز یاد آسمون میندازه...
-خانم حالتون خوبه؟
صدای فروشنده من رو متوجه گونه های باروتی و خیسم میکنه .
از مغازه خارج میشم ولی دستی مانع دور شدنم میشه ‌..
تهیونگpov:

دستش رو میگیرم ...اون دیگه اون دختر کوچولویی نیست که ولش کردم ...
به چشمای معصومش نگاه میکنم ، بهش نزدیک میشم و با بوسه ای آروم این دوری ۶ ساله رو تلافی میکنم...
با کمال تعجب اون هم آروم همراهی میکنه ، بوسه مون داغ و طولانی تر میشه تا جایی که برای نفس گرفتن از هم جدا میشیم.

______________

خببب اینم از یه مینی پارت برآی شما فکر نکنم بیشتر از ۱۲ پارت بشه این مینی فیک تا الان نظرتون چیه؟؟؟
زود قضاوت نکنید اصلا کلیشه ای قرار نیست باشه...

.snowman.Where stories live. Discover now