•فرانسه _ کاخ ورسای•
زن با آن لباس شکوهمند و شکیل از پشت پنجره ی قدی اتاقش به حیاط قصر خیره شده بود.
آنقدر در فکر عزیز از دست رفته اش فرو رفته بود که متوجه حضور همسرش نشد.
پادشاه ناراحت و درمانده از این غمِ ناتمام ، دست دور شانه های همسرش حلقه کرد و اورا به آغوش خود دعوت کرد.
+ شارلوت عزیزم.. بس نیست اینهمه غصه خوردن و اشک ریختن؟ تو که میدونی الکساندر از اشک ریختن تو متنفر بود.ملکه شارلوت اشکهایش را بیصدا رها کرد تا صورتش را خیس کنند:
_ دست خودم نیست لو ؛ الکساندر عزیز من اگر زنده بود الان جوان رعنا و زیبایی شده بود.با یاد آوری تصویر کودک شیرین ده ساله اش که به دلیل شورش اورا از دست داده بود ، بازهم اشک ریخت
و پادشاه هیچکاری نمیتوانست بکند.
لعنت به آن شب، لعنت به آن شورش، لعنت به این بخت تار و سیاه ..
••
الکساندر شاد و خوشحال همراه دنیل در بازار شهر مشغول خرید بود.
دلش نمیخواست در دیدار بعدی با معشوق خود چیزی کم بگذارد.
* سرورم به کتاب فروشی هم میرید؟
_ البته ؛ دلم میخواد کتابای جدید بخونم .* سرورم تا شما اینجا خرید کنید من برم سراغ خریدای مادام .
الکساندر سری تکان داد و مشغول دیدن جواهرات تزئینی شد.
در حال امتحان کردن دستبندی بود که صدایی زیر گوشش نجوا کرد:
+ چرا برش نمیدارید؟ خیلی به دستتون میاد .الکساندر هیجان زده از حضور مرد به سمتش چرخید
_ خدای من ، ته ؟ تو اینجا ..آدریانو دستش را از زیر شنل الکساندر رد کرد و کمر باریکش را قاب گرفت .
با لبخند رو به فروشنده گفت:
+ این دستبندو میبریم.
فروشنده با خوشحالی دستبندی را درون صندوقچه ای گذاشت و به الکساندر داد.
تهیونگ هزینه اش را پرداخت کرد و دست معشوقش را کشید تا به کوچه خلوتی رسیدند.
الکساندر را به دیوار چسباند و یک دل سیر به تماشای آن تصویر زیبای خلقت نشست.
_ چرا اینطوری نگام میکنید سرورم؟
+ عجیبه.
_ چی عجیبه سرورم؟
+ این احساسی که تو قلب منه عجیبه .
الکساندر دستهایش را روی شانه های مردش گذاشت:
_ شما دوسش ندارین؟دستان قوی و مردانه تهیونگ کمرش را قاب گرفتند و پیشانی بلندش را به پیشانی جوانک فرانسوی چسباند.
+ من حاضرم برای باقی عمرم، بپرستمش، هم این حسو هم شخصی که باعث این حس در من میشه رو .
_ منو چجوری پیدا کردین؟ از کجا فهمیدین من توی بازارم؟
+ منو چندتا میبینی سیندرلا؟
_ خب باشه، منو از کجا پیدا کردی توی شلوغی بازار؟تهیونگ موهایش را نوازش کرد:
+ بذارش به حساب نگرانی یه باغبون برای گل رزِش .
محافظ برات گذاشتم._ تا این حد نگران منی؟
+ تا وقتی جلوی چشمم نباشی همینقدر نگرانتم زیبارو ..جونگکوک سرش را روی سینه پهن و ستبر آدریانو گذاشت:
_ تا همیشه مواظب گل رزت باش تهیونگی .
این گل به جز تو هیچکسو نداره ..تهیونگ لای ابریشم مشکی موهایش بوسه کاشت و با دستان گرم و قوی اش بدنش را نوازش کرد:
+ La mia rosa ferita
( گل رز زخمی من )_ Prenez soin de votre rose, Général
( مواظب گل رزت باش ژنرال )و بعد بوسه ای از لبهای یکدیگر چیدند.
آدریانو لبهای سرخش را بوسید و بعد از مدتی دل کند:+ باید دل بکنم از این خوشمزه های شیرین تا بتونی نفس بکشی هرچند که دل کندن از این دو تیکه بهشتی ، اندازه جون دادن سخت و دشواره .
_ قبل رفتن برام یه چیزی بخون ؛ یه شعر ..
+ از کجا میدونی دارم میرم؟
_ تو فقط وقتی میری که منو بوسیده باشی..+ درسته ، وقتی میخوام خداحافظی کنم میبوسمت تا به اشتیاق چشیدن دوباره لبهات ، زنده بمونم و برگردم پیشت عزیز دل .
با لحنی غمگین گفت :
_ پس حالا که میری برام یه چیزی بخون.
آدریانو از این اصرار پیر لبخند زد.
مقصد بعدی لبهایش ، شاهرگ پسر فرانسوی تبار بود.
لبهاش را روی رگ حیاتی ِ دلخوشی این روزهای زندگی اش گذاشت و زیر گوشش لب زد:+ وقتی رگ گردنت را میبوسم
با یک تیر
دو نشان زده ام
هم تو را بوسیده ام..
هم خدا را !چشمهای آهوییاش پر از اشک شد:
+ مبادا یه قطره از حصار اقیانوس چشمات پایین بریزه ...کمی مکث کرد و موهای بلند الکساندر را پشت گوشش برد :
+ معشوقهی فرانسوی تبار من ..چشمان غمزده و گریان الکساندر، رنگ تعجب به
خود گرفتند. آدریانو اورا شناخته بود؟
هویتش را فهمیده بود ؟
نکند اورا به خاطر این مخفی کاری ترک میکرد؟
با استرس به لبهای تهیونگ خیره شد.●●●
اوه دیدین چیشد؟
جونگکوک لو رفت به نظرتون؟
در مورد شارلوت باید بگم، مادر واقعی جونگکوک نیست.
وقتی ملکه اول از دنیا میره، جونگکوک 2 ساله بوده
پادشاه به خاطر مملکت و الکساندر
با دختر عموش شارلوت ازدواج میکنه
پيوند عمیق و احساسی بین الکس و شارلوت
بوجود میاد برای همین اونو مادر خودش میدونه و
...
ووت و کامنت یادتون نره :)
ESTÁS LEYENDO
" 𝐀𝐩𝐡𝐫𝐨𝐝𝐢𝐭𝐞 "
Romance• شاهزاده الکساندر سوم، یه شاهزاده ی طرد شده از دربار فرانسس که توی ایتالیا زندگی میکنه.. جز خدمه ی عمارتش کسی از هویت اصلیش خبر نداره.. اون تصمیم گرفته کشور و خاکی که بهش پشت کرده رو فراموش کنه و زندگی تازه ای توی ایتالیا برای خودش بسازه.. اما ه...