2022
یکم اروم تر شده بودم، گوشه ای دور از بقیه ی پسرا نشسته بودم و با انگشتام بازی میکردم.....
همشون یجورایی تو شوک بودن، هرازگاهی که سرمو بلند میکردم با نگاه خیره ی یکیشون روبرو میشدم.....
برای اینکه افکارمو سر و سامون بدم نیاز به دوش گرفتن داشتم.....
+میخوام دوش بگیرم ممنون میشم، یکیتون بهم حموم رو نشون بده....
_هیونگ، درسته الان ازمون کوچیکتری ولی هنوز جین هیونگمونی پس باهامون راحت باش....
لبخندی به جیمین که این حرف و زد زدم....
+باشه... حالا هم باهام بیا و حموم رو نشونم بده....
_هیونگ یه حموم داخل اتاقت هست....
+اوه، قابل باوره با توجه به خونه....
لبخند ریزی زدم، ابروهام رو بالا انداختم و سمت اتاقی که ظاهرا برای خودم بود راه افتادم....
وقتی وارد حموم شدم دهنم کمی باز موند، حموم اتاق از خوابگاهمون هم بزرگتر بود....
لباسای تنم رو در اوردم و توی چیزی شبیه سبد که گوشه ی حموم بود انداختم...
بعد تنظیم آب زیر دوش رفتم، با خوردن اب ملایم روی سرم و شونه هام آه ارومی کشیدم، حس میکردم الان حالم بهتر از قبل شده،چشمام رو بستم و پشتم چرخیدم...
چشمام رو که باز کردم با دیدن یه ادم لختی که روبروم بود جیغ بلندی کشیدم و سعی کردم خودم رو بپوشونم......
وقتی دیدم اون ادم هم حرکات من رو تقلید کرد، فهمیدم اون فرد خودم داخل آینه بودم....
اخه کدوم احمقی توی حموم آینه میزنه اونم قدی، از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم....
_هیونگ، خوبی؟ چرا جیغ زدی؟
با شنیدن صدای جیهوپ دست از فحش دادن به فردی که آینه رو داخل حموم زده بود کشیدم....
+چیزی نیست داخل آینه خودم و دیدم ترسیدم....
صدای خندشو درحالیکه حرف میزد و دور میشد رو شنیدم....
_بچه ها جین از آینه ای که خودش داخل حمومش گذاشته ترسیده بود....
+باورم نمیشه اون احمق خود من بودم.....
بعد نیم ساعت از حموم خارج شدم، با دیدن تهیونگ که روی تختم دراز کشیده بود و ساعدش رو روی چشماش گذاشته بود، حولرو بیشتر دور خودم پیچیدم.....
باید از کنارش رد میشدم تا به کمد لباسا میرسیدم، همینکه از کنارش رد شدم متوجه حضورم شد و دستش رو از روی چشماش برداشت...
با نگاهش حس میکردم داره از سرتا پام رو وارسی میکنه....
چی سر تهیونگ خجالتی اومده بود که تا یکیمون با با لاتنه برهنه جلوش میگشتیم خجالت میکشید و نگاهشو به اطراف میداد؟ درحالیکه الان بی پروا داره رسما با چشماش قورتم میده.....
YOU ARE READING
TIME
Fantasyژانر: تخیلی، اسمات، درام کاپل: تهجین، یونمین کلام اخر: شاید عاپ به تاخیر بیفته ولی متوقف نمیشه