جین _ 2022
دستم رو روی سرم که به شدت درد میکرد گذاشتم، داشتم به آینه نگاه میکردم که چیزی انگار من رو سمت خودش کشید و تنها چیزی که یادمه از شدت سر درد همونجا جلوی آینه بیهوش شدم.....
ولی حالا روی تخت بودم؟ با تعجب به دور و برم نگاه میکردم، این اتاق برای اینکه خوابگاه درپیتمون باشه خیلی قشنگتر بود،نگاهم رو دور تا دور اتاق که تم سفید، نقره ای و کرم داشت چرخوندم.....
اتاقی که الان داخلش بودم خیلی بزرگتر از حتی خوابگاه هفت نفرمون بود.....
از تخت پایین اومدم تا بهتر بتونم همه جارو آنالیز کنم.....
لبم رو با استرس جویدم، سمت تخت رفتم و با اضطراب دنبال گوشی صورتی تاشوم گشتم......
نبودش،لعنتی من بدون اون از خونه هم نمیتونستم برم بیرون.....
روی عسلی رو هم گشتم ولی اونجا هم نبود، با برق زدن شی ای که گوشه ی عسلی بود، دستم رو دراز کردم و برداشتمش.....
شبیه گوشیای سامسونگ بود حتی روش هم سامسونگ نوشته شده بود ولی، یچیزی عجیب بود... این گوشیا کی وارد بازار شده بودن؟ به نظر گرون میومد.....
داشتم وارسیش میکردم که یهو از دستم افتاد و تا شد.....
هینی کشیدم، دستم رو روی دهنم گذاشتم،با بهت به گوشی روی زمین که تا شده بود نگاه کردم......
مطمئنا صاحبش زندم نمیذاشت.... از روی زمین برداشتمش و سعی کردم تاشو باز کنم.....
وقتی باز کردم دستم به بغلش خورد و گوشی روشن شد..... ایندفعه شوکه تر به گوشی دستم که چیزیش نشده بود خیره شدم.....
با قیض گوشی رو روی تخت پرت کردم، به سمت در رفتم و اروم دستگیره رو پایین کشیدم.....
که با صحنه عجیب تری روبرو شدم، حتی خانوادمم که تقریبا میشه گفت پولدار بودن توانایی خرید همچین خونه ی بزرگی رو نداشتن..... با دهنی که سعی میکردم ببندمش از پله هایی که طبقه بالا رو به طبقه پایین وصل میکردن پایین اومدم......
از این بیشتر حوصله آنالیز خونه رو نداشتم، البته دیدنی هارو هم دیده بودم.... و همینطور شکم خالیم هم فرصت دیگه ای بهم نمیداد.....حسی به من میگفت بهتره سر و صدا نکنم..... پاورچین پاورچین به سمت آشپزخونه رفتم.....
با چشمایی که قلبی شده بودن به آشپزخونه بزرگ شیک روبروم زل زدم....اینجا بهشت من بود...... دستم رو نوازش وار روی وسایل هایی که داخل اشپزخونه بودن کشیدم.... بیشتر وسایلها به چشمم عجیب میومدن، مثل این میموند که تاحالا حتی توی تلوزیون هم ندیده بودمشون......
بیخیال تحلیل آشپزخونه شدم و سمت یخچال بزرگی که گوشه ی آشپزخونه بود رفتم......
با باز کردن درش دهنم باز موند، نکنه مرده بودم؟ چرا همه چیز انقدر خوب و رویایی بود...... یخچال پر بود از انواع خوراکی و تغزیه هاو.......

KAMU SEDANG MEMBACA
TIME
Fantasiژانر: تخیلی، اسمات، درام کاپل: تهجین، یونمین کلام اخر: شاید عاپ به تاخیر بیفته ولی متوقف نمیشه