2014
بعد خوردن تموم خوراکیها پسرا هر کدوم یه طرف ولو شده بودن.
_هیونگ واقعا نمیشه از اینده چیزی بهمون بگی؟
جیهوپ با صدای هیجان زده ای این رو گفت.
+نه واقعا، من دلم نمیخواد با یه اشتباه کوچیک اینده رو عوض کنم، تموم کاراییم که الان دارم میکنم با یاداوری گذشته دارم پیش میبرم، حتی نباید براتون خوراکیم میگرفتم، جزو گذشتم نبود.
ولی دلم نیومد چیزی براتون نگیرم.
_باشه هرطور خودت راحتی، فقط امیدوارم سالای اینده همیشه باهم باشیم.
+هستیم، میمونیم و خواهیم موند.
با ضربه ای که به در خورد سیخ سر جام نشستم.
+منیجره، منیجره.
جیمین بود که با نگاه کردن به دوربین در گفت.
_هیونگ اگه متپجه متفاوت بودنت بشه چی؟
+چیییی؟ یونگی یعنی انقدر پیر شدم؟ این صورت خوشگلم از 2014 تا2022 یخ کرده و هنوزم هندسامم درست مثل قبل که الان میشه عمرا متوجه بشه.
یونگی حالا با دهان باز به پر حرفی من گوش میکرد، لبخند دستپاچه ای زد و فقط یه «درسته» ای زمزمه کرد.
جیمین وقتی فهمید بحثمون تموم شده در خوابگاه رو باز کرد.
با اینکه به خودم مطمئن بودم ولی قلبم داشت از جاش کنده میشد، اگه متوجه میشد چی؟ اصلا چی رو متوجه میشد؟ اگه متوجهم میشد چی رو قرار بود متوجه بشع؟ اصلا منطقی نبود.
با استرس به منیجری که حالا وارد اتاق شده بود خیره شدم.
دستام رو روی شلوارم کشیدم تا از استرسم کم بشه.
منیجر بدون نگاه کردن به من یا حتی بقیه فقط به نامجون خیره شد و گفت:
_برید سالن براتون لباس اوردن استایلیستا بپوشید و برای عکس برداری اماده بشید.
بعد تموم شدن حرفش از خوابگاه بیرون رفت، با بسته شدن در نفس راحتیبه کشیدم و روی تخت خواب ولو شدم.
_خوبه که متوجه نشد هیونگ....
کوکی نگاهی به تهیونگ کرد و گفت.
_اصلا بهمون نگاه نکرد که متوجه بشه، هر چند نگاه هم میکرد چیزی نمیفهمید، باهاتون شرط میبندم.
سرم رو به عنوان تایید حرفاش تکون دادم.
+شما برید من میرم دستشویی یکم موهام رو کوتاه و صافش کنم شاید شبیه قدیمم شدم، هرچند دیگه نمیتونم رنگش کنم.
_پس ما رفتیم.
نامجون بعد گفتن حرفش پسرارو هم پشتش هدایت کرد.
_من میمونم تا به هیونگ کمک کنم.
نگاهم رو به تهیونگ که این حرف رو زد انداختم.
YOU ARE READING
TIME
Fantasyژانر: تخیلی، اسمات، درام کاپل: تهجین، یونمین کلام اخر: شاید عاپ به تاخیر بیفته ولی متوقف نمیشه
