Chapter 2

322 38 7
                                    

"بچه ها بریم بیرون تا ورود دوست جدیدمون و به گروه جشن بگیریم و بهش یه چیزایی رو بگیم؟"

لیام اینو گفت و بعد همه با هم گفتن

"آره"

منم ناچار شونه انداختم بالا و گفتم

"مگه چاره دیگه ای هم دارم؟"

بعد وقتی همه لباساشون رو عوض کردن و رفتن بیرون از رختکن منم رفتم و لباسام رو عوض کردم، وقتی داشتم لباسام رو عوض میکردم صدایی یکی رو شنیدم

"خوش هیکلی، قدت هم نسبتا بلنده، بازیت هم که خوبه، در کل دل همرو میبری"

"هری؟ تو ... تو اینجا؟ از کی اینجایی؟"

"تقریبا 5 دقیقه ای میشه"

"میشه بری بیرون؟"

"اگه نرم چی میشه؟"

همینطوری داشت بهم نزدیک تر میشد تا اینکه خوردم به دیوار و دیگه عقب تر از این نمیتونستم برم

"هری لطفا"

یکی از دستاش رو گذاشت کنار شونم

"چیه؟ نترس کاری باهات ندارم ولی اینو بدون که من سرگروهم و باید از من حساب ببری"

"کی تو رو سرگروه کرده؟"

"بقیه پسرا"

"پس الان بی صبرانه منتظر زمانی باش که یکی دیگه جاتو بگیره، چون زیادی داری به خودت مغرور میشی"

اخم کرده بود و سعی میکرد که حرف بزنه، بالاخره میخواست به حرف بیاد که صدای لیام باعث شد به خودش بیاد

"هری چکار داری میکنی؟"

"هیچ کاری نمیکرد، داشت بابت حرفای امروزش معذرت خواهی میکرد"

اینو با یه لحن آروم طوری که لیام باور کنه گفتم

"باشه، زود باشید بریم"

"کیفم رو برداشتم و زود تر از هری از در بیرون رفتم، دنبال لیام میرفتم و سعی میکردم به هری فکر نکنم، رفتیم بیرون از باشگاه، لیام داشت فکر میکرد که چجوری تقسیم شیم.

"خب، الکس و لویی با زین برن، هری و نایل هم با من بیان"

من رفتم سوار ماشین زین شدم، چون اکثر اوقات تنهایی رو ترجیح میدادم، هدست و موبایلم رو در آوردم و آهنگ Clean از Taylor Swifte رو پلی کردم.

داستان از نگاه لیام

داشتیم از باشگاه خارج میشدیم که فهمیدم هری نیست، الکس هم چون میخواست لباس عوض کنه تو رختکن بود.

"هریییی"

صدای زین رو شنیدم که پرسید

"لیام؟ چیزی شده؟"

"هری دوباره غرورش فوران کرده"

برگشتم سمت باشگاه و با تمام سرعت دویدم سمت رختکن

Clean (Liam Payne & Harry Styles)Where stories live. Discover now