Chapter 5

229 35 11
                                    

فقط یکم منتظر موندم، باورم نمیشد افتاد توش، کل سالن رو دویدم، انگار تو المپیک شرکت کرده بودم، عجیبه من اصلا از بستکبال خوشم نمیومد، حواسم نبود یهو خوردم به لویی، افتادیم زمین، جفتمون زدیم زیر خنده، بقیه هم مثل ما خندیدن

"فکر نمیکردن اینقدر پر انرژی باشی، چون روز اول اینجوری نشون نمیدادی"

لیام اینو در حال که سعی میکرد نخنده گفت

"خب روز اول با شما آشنا نبودم"

بعد همشون یه لبخند زدن و لویی گفت

"خب مثل اینکه آشنا شدی"

بلند شد و دستش رو دراز کرد تا بلندم کنه، دستش رو گرفتم و بلند شدم، یه نگاه به همه کردم

"خب دیگه من باید برم"

همه یه لبخند زدن و سرشون رو تکون دادم، رفتم تو رختکن، اینجا یه اتاقی چیزی احتیاج داره، من نمیتونم جلوی پسرا لباس عوض کنم، لباسام رو بداشتم و رفتم یه گوشه، لباسام رو عوض کردم وقتی داشتم میرفتم بیرون هری جلوم سبز شد، اخم کردم و سعی کردم برم ولی هری دستم رو گرفت و کشید، وقتی کشید باعث شد برم تو بغلش

"ببین الکس، نمیخوام اینا رو بگم ولی"

"نمیخوای بگی پس نگو"

"گوش کن"

"بگو"

"من دوست دارم، آره، هر حرفی دیروز زدم درست بود"

در حالی که تعجب کرده بودم با اخم نگاش میکردم

"هری من باید، اگه میخوای بعدا یه جایی قرار میزاریم همدیگرو میبینیم"

من رو با اینکه نمیخواست ول کرد و گفت

"باشه، بعدا صحبت میکنیم"

کیفم رو از روی زمین برداشتم و رفتم ...

داستان از نگاه هری

خانوم حواس پرت یادش رفته بود شمارشو از Bio اینستاش برداره، شمارشو برداشتم و وقتی سیوش میکردم به سرم زد یکم کرم بریزم، یه لیوان مشروب خوردم و فکر کردم، همینطوری که فکر میکردم بیشتر میخوردم، یه مقداری هوشیار بودم، فهمیدم، بهتره بهش پیام بدم و بگم: اگه تا 15 دقیقه دیگه باشگاه نباشی عکسات بین همه پخش میشه، بعدش سوییچ ماشین رو برداشتم و رفتم باشگاه، منتظرش موندم بالاخره اومد

"اینقدر آبروت برات مهمه؟"

اینو گفتم و سعی کردم نخندم

"هری؟"

یهو زدم زیر خنده، کم مونده بود بیوفتم زمین

"نترس هیچ عکسی ازت ندارم"

"تو دیوونه شدی"

"آره من دیوونه شدم، ولی یه سوال ازت دارم، تو به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟"

Clean (Liam Payne & Harry Styles)Where stories live. Discover now