46:

1.7K 300 70
                                    

جونگ کوک_ترسیدم... جیمین... اگه چشماتو باز نمیکردی... من هنوزم میخوام باهات باشم. هنوز بهت اعتراف نکردم. هنوز باهات رقص دو نفره نداشتم. هنوز باهات خاطره سازی نکردم. هنوز ازت سیر نشدم.
موهای پشت گردنشو نوازش کردم و با همون لحن بغض دارم گفتم:
_قراره ازم سیر بشی جئون جونگ کوک؟
جونگ کوک_نه. قول... قول میدم... سیر نشم ازت. دیگه منو نترسون. قلبم داشت می‌ایستاد وقتی ضربان قلبتو حس نکردم. داشتم میمردم جیمین.
گرم شده بودم. ولی لباسای تنم بخاطر خیسی سنگین بودن و من همین الانشم به سختی ایستاده بودم. سرمو عقب کشیدم و سعی کردم لبخند بزنم.
_هی جئون جونگ کوک. من تا دم مرگ رفتم و برگشتم و تو هنوز بهم اعتراف نکردی. نمیترسی دیر بشه؟
با کاری که کرد شوکه و با دهن باز نگاهش کردم.
جونگ کوک الان منو زد؟؟؟!!!!
با پشت دست زد توی دهنم!!! اصلا دردم نیومد ولی... منو زد!!!!!
از بین دندوناش با  لحن ناراحتی غرید:
_ببند دهنتو. نزن از این حرفا. لعنتی من داشتم دیوونه میشدم و تو از مرگ حرف میزنی؟
اوکی جیمین. یا الان، یا تا وقتی که موهات همرنگ دندونات بشه باید صبر کنی تا اعتراف کنه.
لبامو جلو دادم.
_باشه. ولی تو منو زدی و هنوز اعتراف نکردی. لازمه قهر کنم؟
نفسشو با چشم بسته بیرون داد و پولیور خیس و سنگینم رو با تیشرت زیرش از تنم درآورد و باعث شد احساس بهتری بهم دست بده.
جونگ کوک_بیا اول یکم لباساتو سبک کنیم.
با دیدن خیسی لباسش گفتم:
_لباسای خودتم خیس شده.
جونگ کوک_عوض میکنم عزیزم. تو خوب شو.
_من خوبم کوکی. انقدر نگرانم نباش.
دستاشو روی کمرم محکم کرد و چپ چپ نگاهم کرد.
_خوبی و به زور ایستادی؟
مظلومانه نگاهش کردم و چیزی نگفتم. ولی با حرفی که زد... حالم قابل توصیف نبود. دستامو جلوی دهنم گذاشتم و با چشمای خیس از اشک نگاهش کردم.
جونگ کوک_عاشقتم.
زیر لب و با تمام احساسش گفت و پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد. چشماش بسته بود و از صدای فین فینش معلوم بود که داره گریه میکنه.
صورتشو بالا گرفتم و با تمام حس‌های مختلفی که با این حرفش بهم منتقل کرد، بوسیدمش. بین بوسمون مدام صدای بغض دارشو میشنیدم.
جونگ کوک_دوست دارم. دیگه تنهام نذار. نباشی میمیرم جیمین.
با صدای یول ازش جدا شدم. اصلا تا اون لحظه حواسم به یول نبود.
یول_بابا؟ چیمی حالش خوبه؟
قبل از اینکه جونگ کوک جواب بده گفتم:
_خوبم یولی. زود میام بیرون.
کوک شقیقمو بوسید و با احتیاط ولم کرد.
جونگ کوک_میرم برات حوله و لباس بیارم. وسایلو جمع میکنم. برمیگردیم سئول.
خواستم اعتراض کنم که انگشت اشارشو جلوی صورتم گرفت.
_هیششششش. باید برگردیم. با وکیل کیم کار دارم. بهتره که برگردیم. حس خوبی به موندنمون ندارم.
گفت و از حمام خارج شد.

توی راه برگشت بودیم و من از شدت سرما و لرزش بدنم، کاپشن کوک رو پوشیده بودم و پتوی مسافرتی رو دورم گرفته بودم. جونگ کوک بخاری ماشین رو روی آخرین درجه گذاشته بود و دائم با نگرانی چکم میکرد.
یول و گوروم رو گذاشت خونه پدریش و با هوسوک هیونگ تماس گرفت. هیونگ توی بیمارستان شیفت بود و بهمون گفت بریم اونجا.
با هول ماشینو پارک کرد و بغلم کرد و داخل بیمارستان برد. انقدر حالم بد بود که اعتراضی نکردم. چون حتی نمیتونستم پاهامو تکون بدم.
بعد از نیم ساعت با سرمی که چند تا آمپول هم توش تزریق کردن کمی آروم شدم و خواب رفتم.

Yul Choice Where stories live. Discover now