27:

1.3K 268 46
                                    


جونگ کوک_اینو دیگه خودت و یول استخدام کردین. اعتراض وارد نیست جیمین. 
_حداقل در زدن یادش بده. 
وزنش از کنارم برداشته شد و صداش یکم ازم دورتر شد و به این معنی بود که صاف ایستاده: 
_چیزی شده که در زدن یادتون رفت منشی لی؟ 
صدای هول شدش رو شنیدم: 
_اوه نه نه... آم خب چرا ..‌ راستش آم ... متاسفم آقای جئون. فقط این برگه رو فراموش کردید امضا کنید و.... خب من باید بفرستمش بخش امور مالی...فوریه. 
با شنیدن اون لحن از زن با اعتماد به نفسی مثل خانم لی زیر چشمی نگاهش کردم که کاملا هول کرده بود و صورتش قرمز شده بود و نگاهش ثابت نبود.
مشخصا شوکه شده بود. جونگ کوک توجهی به حالات منشی لی نکرد. فقط دستش رو سمت جیب پیراهنش برد، ولی با پیدا نکردن خودنویس سورمه‌ای جدیدش برگشت و از همونجایی که ایستاده بود میزشو چک کرد. خواست به طرف میزش بره که چشمش به من افتاد.
نمیدونم چی دید که روم خم شد و قبل اینکه بفهمم چی شده خودنویس طلایی رنگمو از توی جیب پیراهنم برداشت بعد پایین برگه رو امضا زد و دست منشی لی داد.
منشی لی سریع تعظیمی کرد و یه جورایی از اتاق فرار کرد.
جونگ کوک با خودنویس توی دستش به طرف میزش رفت. وقتی دیدم داره خودنویسم رو روی میزش میذاره با اعتراض گفتم:
_یااااا! اون خودنویس برای منه.
جونگ کوک چیزی رو از روی میز برداشت و به طرفم برگشت. توی دستش خودنویس سورمه‌ایش بود که اون رو توی جیبم گذاشت. 
بازم اعتراض کردم.
_طلاییه واسه منه.
سر جای قبلیش لبه کاناپه نشست.
_تو چشمت هر دو رو گرفته بود. حالا یه مدت من از طلایی استفاده میکنم تو از سورمه‌ای.
_خیله خب باشه. پس با خودنویس جدیدت این پرونده ها رو هم امضا کن تا منم برم.
دستمو از روی پاش رد کردم و به پرونده‌های روی میز اشاره کردم. ولی بعد به جای اینکه دستمو پس بکشم، به رون سفت و عضله‌ایش تکیه دادم.
یه جورایی دستم از روی رونش رد شده بود و از مچ آویزون بود.
دوباره با لبخند بزرگش خودنویس‌رو از سر جیبم برداشت و پرونده رو باز کرد.
باز غر زدم:
_الان اون خودنویس واسه منههههههه.
_باشه. امضا کنم میدم بهت.
به پهلو شدم و شکمم چسبید به کمرش.
بعد از دو امضایی که توی صفحه ی اول زد، داشت صفحه ی دوم رو میخوند که کارش رو راحت کردم.
_اون برگه سومیه رو هم باید امضا کنی.
اون امضا میزد و من از این نزدیکی زیاد جسمامون لذت میبردم. چیزی که میدونستم اشتباهه.
آهی کشیدم و سعی کردم و با گرفتن بازو و کتفش بلند شم.
_بمون جیمین! میتونی یکم دیگه استراحت کنی.
چهرم از درد عضلات شکمم جمع شد اما مخالفت کردم.
_نه باید برم اتاقم. یک ساعت دیگه باید برم دنبال یول و هنوز یکی دوتا پرونده برای بررسی دارم.
با شنیدن دلیلم سری تکون داد و در خودنویسم رو بست و توی جیبم گذاشت. ایستاد و از پشت دستاشو دورم حلقه کرد و کمکم کرد بایستم.
اتفاقی که افتاد بدترین قسمت ماجرا تا اون لحظه بود. بدترین قسمتش اینجا بود که بخاطر درد عضلاتم نتونستم صدای ناله بلندم رو کنترل کنم. 
با پخش شدن صدام حتی خودم با چشمای گرد شده، توی همون حالتی که پشت به جونگ کوک ایستاده بودم، دو دستمو کوبوندم روی دهنم.
دستای کوک روی پهلوهام خشک شده بود و نه حرکت می‌کرد و نه حرفی میزد.
لعنت به من...
انقدر خجالت زده و هول کرده بودم که اصلا یادم نمیومد اتاق جونگ کوک عایق صدا هست یا نه؟
اصلا این مهم بود؟ جونگ کوک اون ناله رو شنیده بود.
وای لعنت به من! 
دستاشو پس زدم. سریع پرونده هارو برداشتم و با دو از اتاقش خارج شدم.
از اتاقش که خارج شدم منشی لی رو دیدم که با تعجب و خجالت بهم نگاه میکنه. یعنی صدام رو شنیده که اینطور نگاهم میکنه؟!
خدایا اتاق جونگ کوک عایق داشت یا نه؟! ایشششش چرا یادم نمیومد؟
سعی کردم مثبت فکر کنم و گندی که زدم رو ماست مالی کنم. پس گلومو صاف کردم و به طرفش رفتم.
_این پرونده هارو لطفا یه پرینت ازشون بگیر و بفرست برای بخش بایگانی.
سری تکون داد و گفت:
_بله مشاور پارک.
خب رفتارش عادی بود پس احتمالا چیزی نشنیده!

Yul Choice Where stories live. Discover now