10:

1.7K 312 4
                                    


بردمش بیرون....

زمانی که توی اتاق بازی می کردیم چنتا میله ی پلاستیکی دیده بودم که با سرچ متوجه شدم میله های محافظ هستن که دور بچه با اسباب بازیهاش میکشن تا زمانی که حواسشون نیست جایی نره و به خودش آسیب نرسونه. پس یول رو بغل کردم و به اتاق رفتم.

_خیله خب. بیا با هم برات محوطه بازی بسازیم.
با یول اون نرده های پلاستیکی رو آوردم و به هم وصلشون کردم.

یه جورایی مثل یه نرده دور تا دور یول رو میگرفت تا نتونه جایی خارج از محیط مشخص شده بره. از توی روروئکش درش آوردم و چندتا از اسباب بازیاشو دورش چیدم.

بعد طبق برنامه  براش تلویزیون رو زدم و گذاشتمش روی کانالی که کدش داده شده بود. 
یه کانال کودک بود که داشت برنامه پخش میکرد.

_تا تو از کارتون لذت می‌بری منم میرم به کارم برسم.
یه بالشت کوچیک هم گذاشتم پشت سرش که اگه خسته شد و خواست دراز بکشه.

هنوز کمی به شروع برنامه ی یول مونده بود و اون توجهی به تلویزیون نداشت. مدام سعی میکرد به وسیله نرده‌ها بایسته و بیاد پیش من. ولی خوشبختانه نمیتونست درست توی دستش بگیردش. نق میزد و میخواست بیاد بغلم که با اسباب بازیاش سرگرمش کردم.

تا وقتی که روی مبل کنار نرده ها نشسته بودم مشکلی نبود ولی اگر ازش دور میشدم گریه میکرد. پس اجبارا کنارش موندم تا به اون نرده ها عادت کنه.
  
با شروع یه برنامه توجه یول از من به تلویزیون پرت شد و من تونستم برم به ادامه ی تمیزکاری برسم.
دیگه آخرای کارم بودم و مدام حواسم به ساعت هم بود تا وقتی برنامه ی مورد علاقه ی یول تموم میشه برم پیشش تا نترسه و گریه نکنه.

اما قبل از اون صدای گوینده ی برنامه ی تلویزیون عوض شد و صدای بلند مجری اخبار توی گوشم پیچید و بعد از اون صدای جیغ و بعد گریه ی یول بلند شد.
سریع از آشپزخونه رفتم بیرون پیش یول.
با دیدن کنترل دستش فهمیدم چی شده.

احتمالا یول سعی داشت با کنترل بازی کنه دستش خورده برنامه عوض شده.

_چیزی نیست نترس. فقط اشتباهی شبکه رو عوض کردی. اشکالی نداره یولی.

با این فکر کنترل رو از دست یول گریون گرفتم و دوباره روی شبکه ی قبلی زدم که هنوز برنامه پخش میکرد.

_بفرمایید. اینم برنامه ی مورد علاقه ی یول شی.
توقع داشتم گریه ی یول آروم بشه ولی هیچ فرقی نکرد. بغلش کردم تا بفهمم چی شده همینطور که داشتم براش حرف میزدم تا آروم بشه.

_آروم باش چیزی نشده. ترسیدی؟ ناراحت شدی؟ اخبار دوست نداشتی نه؟ اشکال نداره. ببین برنامه ی خودت رو داره نشون میده. ببین هاپو کوچولوهارو...

یول انقدر به گریه ادامه داد که برنامه ی قبلی تموم شد و برنامه ی بعدی شروع شد.
یول همونطور توی بغلم گریه می کرد ولی با زمزمه هام کمی آروم تر شده بود.

Yul Choice Where stories live. Discover now