قسمت ششم : همسایه ی عزیز

57 24 32
                                    


در مراسم ختم، بیون بکهیون زیر تک درختی ایستاده بود و به عکس کیم یونجین نگاه می‌کرد. از کت بلدی که پوشیده بود آب میچکید و موهاش به پیشانی اش چسبیده بودن. والدین مقتول بی وقفه گریه میکردن. دادستان من رو به اینجا فرستاده بود تا رفتار تک تک افرادی که به مراسم ختم اومدن رو زیر نظر بگیرم چون همیشه میل عجیبی در وجود قاتل برای حضور و شرکت در مراسم ختم مقتول هاش هست. با توجه به تاریخچه ای که وجود داره، قاتلین زیادی به مراسم ختم مقتولین شون رفتن و همه چیز رو در نظر گرفتن. اون ها در این مراسم ها احساس قدرت میکنن. اون ها با خودشون فکر میکنن که کسی که باعث برپایی این مراسم و حضور این تعداد جمعیت شده خودشون هستن. اون ها فکر میکنن اینکه تونستن همچین مراسمی رو به راه بندازن، دستاورد بزرگیه. اینکه باعث شدن این همه آدم به گریه بیوفتن و درد بکشن. با افتخار در گوشه ای مرتفع می ایستن و به مراسم خاکسپاری و جنازه و خانواده درجه یک قربانی شون خیره میشن و لذت میبرن.

بیون بکهیون روی یک تخته سنگ بزرگ ایستاده بود و از بالا به همه چیز نگاه می‌کرد. برخلاف بقیه هیچ چتری نداشت و سراسر خیس شده بود و از همه سوگوار تر بنظر می‌رسید ولی من اینطور فکر نمیکردم. از اون رفع اتهام شده بود ولی در ذهن من اون متهم ردیف اول پرونده بود.

چند روزی از مراسم ختم گذشت تا اینکه به دادستان خبر رسید شاهدی به ایستگاه پلیس اومده و اطلاعات جدیدی رو منتقل کرده. پلیس هم اطلاعات رو گرفته و تبدیل به یک گزارش کرده بود و حالا اون گزارش روی میز دادستان کیم قرار داشت.

دادستان گزارش رو باز و شروع به خوندن کرد: "من بیون بکهیون، قسم میخورم که چیزی جز حقیقت به زبان نیارم..."

"چی؟" با تعجب پرسیدم. "بیون بکهیون اومده و به پلیس اطلاعات داده؟ ما نمیتونیم روی حرف های کسی که خودش مظنونه هیچ تصمیمی بگیریم!"

دادستان داخل کشوی میزش به دنبال عینکش میگشت: "شاید حق با تو باشه. ولی الان اهمیت زیادی داره که بیون بکهیون اینجا چی نوشته. اون چیزی که اینجا نوشته یا میتونه مارو به قاتل برسونه یا اینکه خودش رو لو بده. اینقدر عجولانه تصمیم نگیر."

سپس گزارش رو خوند. بیون بکهیون مدعی بود که به خواهر کیم یونجین مشکوکه. مواردی از قبیل حسادت بین دو خواهر و اختلاف شون مطرح کرده بود. اینکه حتی خواهر یونجین به رابطه ای که داشت هم حسودی می‌کرد. خانواده کیم یونجین رو هم مقصر دونسته بود چون که با رفتار شون باعث شدن این جو رقابتی بین دو فرزند شون بوجود بیاد. از مواردی نام برده بود که وقتی با مقتول سر قرار بوده یا تلفنی با هم حرف میزدن، اون از خواهرش، رفتارهای زننده اش و نیش و کنایه هاش شکایت میکرده. مثل اینکه کیم یونجین به بیون بکهیون گفته بوده هیچ وقت خواهرش تحمل دیدن خوشحالی اون رو نداشته و از کلاس اول که روی کیک تولدش مورچه هایی که از باغچه جمع کرده بود رو ریخته تا زمان فارغ التحصیلی که کلاه فارغ التحصیلی اش رو سوزونده بوده، همیشه و همیشه همچین رفتارهایی رو نسبت به یونجین از خودش نشان داده.

" Put The Blame On Me "حيث تعيش القصص. اكتشف الآن