🔴 se1ch4

46 15 0
                                    

وقتی از خواب بودن همه مطمئن شد،مدرکو برداشت و اروم از اتاقش بیرون رفت.
پشت کامپیوترش نشست و روشنش کرد.
رمزشو وارد کرد و وارد فایل های مخفیش شد.
مشخصات فرد رو اورد و سعی کرد اشتراکشو با مدارک تو دستش پیدا کنه.
با اخم مشغول بررسی بود که با رسیدن به جوابش،نیشخندی زد.
-بدون هیچ تلاشی،خودت اومدی تو دستم.

اول تیزر فیک رو از اون بالا ببینید بعد ادامه رو بخونید

با بهت به جای خالی سهون نگاه کرد.
خودشم کاری که یه دقیقه قبل کرده بود رو باورش نمیشد.
از روی هیجان و تو یه لحظه،بدون توجه به فریادای مغزش،سهونو بوسیده بود.
حالا هم تا به خودش اومد،سهون از اونجا رفته بود.
چشماشو به سقف دوخت و خودشو لعنت کرد.
قطعا از این به بعد رفتار سهون باهاش از قبل هم بدتر میشد.
سوهو:فقط نمیتونه با خودش کنار بیاد.
با صدای سوهو که سکوتو بهم زد نیم خیز شد.
کای:م...من
سوهو:استراحت کن.نگران سهون هم نباش.بهت علاقه داره.فقط نمیتونه به خودش اعتراف کنه.
بعدم از اتاق بیرون رفت و کای رو تو بهت تنها گذاشت.
به بردارش که تو تراس ایستاده بود نگاه کرد.
از پشت سر هم میتونست بفهمه که کلافس.
باید باهاش صحبت میکرد ولی الان وقتش نبود.
سمت اتاقش رفت و صحبت با سهونو به کارای فرداش سپرد.

🔴🔴🔴

بکهیون:چیز جدیدی درمورد محل برگذاری این جلسه نفهمیدی؟
سوهو همونطور که با دقت چیزی رو تو کامپیوترش چک میکرد سرشو به چپ و راست تکون داد.
سوهو:نه.خیلی مخفیانه دارن جلسه رو برگذار میکنن.
دی او:چرا دارن انقدر مخفی کاری میکنن؟چطو میخوان بدون جلب توجه همه کشوراهای عضو گروه بیست رو دور هم جمع کنن.
سوهو:اینو باید بفهمیم.هر چی که هست،تو این جلسه اتفاقای خیلی مهمی قراره بیفته که ما باید حتما ازشون سر در بیاریم.ولی فعلا نمیتونین کاری کنیم.جاسوسامون شناسایی شدن و فعلا دسترسی به اطلاعاتشون نداریم.
خونه تو سکوت رفت.
لویی:شاید بتونین یه کار دیگه بکنین.
همه سرا سمتش چرخید.
سوهو ابرشو بالا انداخت و بکهیون نگاه بی حوصلشو به لویی داد.
سوهو:مثلا؟
لویی:حالا که نمیتونیم هک کنیم،
بکهیون:به لطف تو و حافظه فاکیت

چشم غره ای به پسر رفت و سمت سوهو برگشت.
سوهو:بکهیون لطفا
سمت لویی برگشت.
سوهو:ادامه بده.
لویی:میتونیم خودمون بریم اونجا.
بکهیون:میگم احمقی.اخه عقل کل همین الان نگفتیم که جاسوسامون لو رفتن.
لویی که اعصابش خورد شده بود،داد زد
لویی:یلحظه خفه میشی تا حرفمو کامل بزنم.شرط که نشده فقط این دوتا برن جاسوسی کنن.این همه ادم.برای برگذاری چینین جلسه ای امنیت رو خیلی بالا میبرنن و از هر جایی ادمای با تجربه رو میگیرن تا از معاونین و رئیس رؤساشون محافظت کنن.بخصوص اگه این جلسه تو خود کره برگذار بشه.
سوهو بعد از کمی فکر کردن،موهاشو خاروند و به چشمای لویی زل زد.
سوهو:فکر بدی نیست.ولی از کجا جاشونو پیدا کنیم؟
لویی:اون که کاری نداره.کافیه وزیر اقتصاد رو چند روز زیر نظر داشته باشین.هر جا بره رو ضبط کنین.این جلسه رو خیلی زودتر از چیزی که فکرشو کنین برگذار میکنن.این جلسه نمیتونه مخفی بمونه برای همین زود سر و تهشو هم میارن.
سهون:خب حالا باید چیکار کنیم؟

سوهو به برادرش که از صبح هیچ حرفی نزده بود،نگاه کرد.
سوهو:باید محافظایی که زیاد مهم نیستن رو پیدا کنیم تا زیاد تو چشم نباشیم.بعد کارتاشونو برمیداریم و خودمون جاشون میریم.
دی او:اونجا چجوری میخواین اطلاعات بگیرین؟محافظا که نیمرن تو جلسه.
بکهیون:یه شنود میذاریم تو کت وزیر.
کای:کی قراره شروع کنیم؟
سرا سمت پسر زخمی ای که از اتاق بیرون میومد کشیده شد.
سهون اخم وحشتناکی کرد که هر کس به جز کای رو از پا درمیاورد.
سهون:کنیم نه.شما قرار نیست کاری کنی.
کای خواست مخالفت کنه که سوهو پیش دستی کرد تا مانع هر گونه دعوایی شه.
سوهو:کای تو فعلا استراحت کن.
بعدم بدون حرفی نگاهی به سهون انداخت و با چشماش خواست همراهش بشه.
از خونه بیرون رفتن.
سوهو:چرا اینجوری میکنی؟
سهون:چجوری؟
سوهو:دوسش داری؟

سهون:کی رو؟
سوهو:سهون
سهون میدونست که برادرش همه چیزو از کاراش میفهمه.
سهون:نمیدونم...
سوهو:داری...خیلیم داری...فقط نمیدونم چرا خودت نفهمیدی
با نشنیدن جوابی از سهون سمتش چرخید.
سوهو:سهونا زیاد سخت نگیر.اگه دوسش داری فقط انجامش بده.بعدا پشیمون میشی.
یکم به چشمای برادرش نگاه کرد و بعد برگشت داخل.
و فقط سهون متوجه غم تو اون چشما شد.
غمی که از بعد از اون اتفاق چشمای سوهو رو به عنوان خونه ابدیش انتخاب کرده بود.
سرشو برگردوند و از پنجره به داخل خونه نگاه کرد.
کای کنار لویی نشسته بود و داشت به حرفاش میخندید.
لبخندی ناخوداگاه رو لباش نقش بست.
هر چیزی مربوط به کای معتاد کننده بود و این شامل خنده هاش هم میشد.
دستشو بالا برد و لبشو لمس کرد.

حس لبای بزرگ کای رو لباش فوق العاده بود.
دیشب با اون بوسه کوچیک یه جریان قوی برق وارد بدنش شده بود و اون نمیتونست منکر لذتی که برده بود بشه.
کای از خنده خم شد و سرشو رو پای لویی گذاشت که سهون سریع از حال و هواش بیرون اومد و اخم کرد.
داخل خونه شد و خواست بره سمتشون که بکهیون پیش دستی کرد و با اخم سمتشون رفت.
سر کای رو بلند کرد و با گرفتن دست لویی از رو مبل بلندش کرد.
با تعجب به کارای هیونگ همیشه سرش خیره شد.
بکهون:بهتر نیست استراحت کنی کیم کای؟
بعدم رو کرد به لویی.
بکهیون:تو هم اگه دوست داری برو پیش دی او و شیومین تو نقشه ای که کشیدی کمکشون کن و برای اولین بار به یه دردی بخور.
کل خونه بعد از داد و بیدادای بکهیون تو سکوت رفت و همه با تعجب بهش نگاه میکردن.
البته بجز لویی که با نیشخندی گوشه لبش خونسرد از کنارش رد شد و سمت کامپیوترا رفت.
سهون اروم و از کنار پیش کای رفت تا از خشم بکهیون که چند روزی بود معلوم نبود چشه،در امان باشه.

کنارش رو مبل نشست.
سهون:زخمت درد نمیکنه؟
بدون اینکه نگاش کنه زمزمه کرد.
کای:یکم
سهون:خوب میشه
کای:میدونم
جفتشون معذب رو مبل یکم جا به جا شدن.
کای:درمورد دیشب...امم..خی من نفهمیدم چیکار کردم...ببخشید اگه معذبت کردم.
سهون زیر چشمی بهش نگاه کرد.
سهون:مشکلی نیست.
کای ابروهاشو بالا انداخت.
کای:مشکلی نیست؟همین؟
سهون:ها؟
با چشمای گرد پرسید.
کای:من بوسیدمت بعد تو میگی مشکلی نیست؟
سهون:چی باید بگم؟
کای:هیچی فقط ساکت باش.

بعدم بلند شد و لنگون لنگون سمت اتاقش رفت.
سهون با بهت مسیر رفتنشو نگاه کرد.
سهون:چی باید میگفتم؟
هوف کلافه ای کشید و موهاشو بهم ریخت.
بلند شد و سمت بقیه رفت تا سرشو با کار گرم کنه و نره کای رو یه سیر کتک بزنه و بعد هم تا نفساشون قطع شه ببوستش.

♦️Law & OrderWo Geschichten leben. Entdecke jetzt