🔴کامنت برای موافقت با بهتر بودن سرما نسبت به گرما🟠warning: smut, Mpreg
༊༊༊༊༊
وقتی از در وارد شد، کلیدها و برگههای آزمایش توی دستش رو انداخت روی میز و با روی گرفته شده از زین، به طرف اتاق رفت.
زین زیر چشمی به این کارهای همسرش نگاه کرد و سر تکون داد.
_چرا یه جوری رفتار میکنی که انگار فقط من مقصرم؟لیام که لباسهاش رو کنده بود، تند تند شلوارکش رو بالا کشید و با تیشرت تو دستش به سمت زین رفت. چندباری تیشرت رو توی سر و صورتش کوبید و گفت:
+ ها؟ ها؟ تو چرا جوری رفتار میکنی که انگار اتفاقی نیفتاده؟ از اولشم میخواستی من رو بیاری اینجا که این بلا رو سرم بیاری؛ آره؟ واسه همین با درخواستم موافقت کردی. وگرنه همه میدونستن که عاشق دختر اون خونه شده بودی. من رو آوردی اینجا حامله کنی که تو دست و پات نباشم، بعد بری سراغ اون دخترهی بچ.
زین لیامی رو که چشماش پر شده بود با دست نگه داشت تا بیشتر از این هدف ضربههای تیشرت و مشتش نباشه.
_ آه لیام. لیام. لیام عزیز من. یکم فکر کن. من گیام. چرا باید اون آدم رو برای خودم بخوام. و به نظرت من ترجیح نمیدم با کسی که دوستش دارم و از همه مهمتر، هم نژاد منه ازدواج کنم؟ الان باید خوشحال باشیم که این اتفاق افتاده.
+ما این همه راه از خونهی صاحبمون فرار کردیم و اومدیم به دهکده هیوکت. تو برای خودت شغل مورد علاقت رو داری. منم همینطور. اومدیم به روستایی که بدون پنهان شدن بتونیم تبدیل بشیم. اومدیم جایی که همهی افرادش مثل ما هستن. ما میتونستیم پیشرفت کنیم. این تازه اول زندگی مشترک ما بود.
_لیام من. کی گفته که بچهدار شدن برای ما پیشرفت محسوب نمیشه؟
+اوه آره. البته که تو باهاش مشکل نداری. چون توی لعنتی اونی نیستی که باید ۵ ماه دیگه یه چیز رو توی بدنت نگه داری.
_لیام اون بچهی ماست. بچهی من و تو. از پوست و گوشت و خون ما. نباید چیز صداش بزنی.
لیام با شنیدن این حرف زین، دیگه بغضش شکست. دستش رو روی صورتش گذاشت. کنار کابینت نشست و اونقدر احساساتش از کنترلش خارج شد که بدون اینکه بخواد، تبدیل شد.
زین پیشی سفید و ملوسی که بین شلوارک و تیشرت افتاده بود و گریه میکرد رو برداشت. مثل یه نوزاد تو آغوشش گرفت، برگههای آزمایش رو هم برداشت. سمت کاناپه رفت و اونجا نشست.
_وقتش رسیده که ناز گربهی خوشگلم رو بکشم تا دوباره با من مهربون بشه، آره؟
انگشتاش رو لای پشمای سفید لیام کشید.
_پسر نرم من. کسی که براش جونم رو میدم چه برسه به فرار کردن از دست آدمایی که برای مدت زیاد ازمون نگهداری کردن.