Would You Cook For Me?

748 108 487
                                    

🔴Warning: smut
راستی؛ من کامنت دوست دارم 🤭
_________________________________________

لندن

شمشیرش رو کنار انداخت و  محافظ رو از صورتش برداشت. ساعت حدود ۸ شب بود و زین از صبح برای مسابقاتش تمرین می‌کرد.
به سمت مربیش رفت تا برنامه پرواز و بازی هاش رو هماهنگ کنن.
در حال حرکت به سمت رختکن، لویی شروع به گزارش دادن کرد.

× خب زین! تمریناتت خوب پیش میرن. روی فرم هم هستی. رژیمت رو همینطور ادامه بده. خوشحالم که خودت رژیم مخصوص خودت رو پیدا کردی و حالا رو وزن مورد نظری.

پسفردا پروازه. لطفا لطفا و لطفا زین! فردا رو خوب استراحت کن. نمیخوام جنازه ی خسته از تمرینای سنگیت رو، روی کولم ببرم به فرودگاه.

- ببین لویی من کاملا برات احترام قائلم ولی لطفا این مزخرفاتو روزی ششصد بار تکرار نکن.

× احمق من مربیتم. باید تکرارش کنم تا تویِ ابله رو غش کرده پیدا نکنم.

زین جلوی لویی پیچید.

- خیلی خب خیلی خب من کاملا متوجه ام. اینم به چشم. حالا تو بگو ببینم آشپز قبول کرد با برنامه ی من پیش بره؟

×نه زین نه! آخه کی قبول میکنه هم آشپز یه تیم باشه هم رژیم‌ مسخره گیاه خواریت رو پیاده کنه؟

-لویی لطفا دوباره...
× گوش کن به من. خیلی خب عقایدت مال خودت. قرار نیست دوباره یادآوری کنی که واسه چه دلیل مسخره ای گیاه خواری می‌کنی.
محض رضای خدا؛ فقط دو هفته رژیمت رو بذار کنار.

- میدونی چیه لویی؟ یا برای من آشپز مخصوص پیدا می‌کنید؛ یا بازی بی بازی.

قدم هاش رو بلند تر کرد تا زودتر به حمام ورزشگاه برسه.

× لعنت بهت زین. یکم منطقی باش.

و انگشت وسط زین بود که برای لویی بالا اومد.
________________________________

لویی یکی از اتاق های باشگاه رو با قدماش متر می‌کرد و از یک سر به طرف دیگه اش می‌رفت و بر می‌گشت.

در همین حین، تمام مشکلاتش رو به سختگیری زین ربط می‌داد و از ته دلش بهش فحش می‌داد.‌

× اخه بگم چه بلایی سرش بیاد که منو از کار و زندگی انداخته به خاطر پیدا کردن آشپز مخصوص. اعلی حضرت از رژیم مخصوص استفاده می‌کنن. انگار پول باباشه. پولو ول کن اصلا؛ وقت با ارزش منو گرفته که چی؟ که یه وقت شکمش لطمه نبینه.
در حال غرغر کردن بود که صدای در زدن شنید و کسی در رو باز کرد.

• ببخشید مربی. فقط خواستم اطلاع بدم یکی اومده گفته برای آگهی درخواست آشپزه.

× خدا واقعا دوستمون داشته. بگو زود بیاد تو.

و همینطور که این حرف رو می‌زد یقه پیراهنش رو درست کرد و سمت صندلی رفت. انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده و تا الان خیلی متمدنانه داشته مسائل باشگاه و تیم رو حل می‌کرده.

Saffron candyOnde histórias criam vida. Descubra agora