Repetition Of Loneliness

321 48 57
                                    

⚪کامنت برای ارزشمندی احساسات

𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍𐦍

سلام به امید.
اگر می‌خواهی از من بدانی، باید بگویم که من احساس غرق شدگی دارم. حس نفس تنگی. انگار می‌دانم که به پایان رسیدم و دستی برای نجات ندارم.

حقیقت این‌جاست که مطمئن نیستم از به دست رسیدن تمام این احساسات ریخته شده روی کاغذ و فرستاده شده به صندوق پستی؛ اما هربار، این را تکرار می‌کنم. چرا؟ چون تو امیدی‌. یا آرزویی که به من احساس می‌بخشد.

پس من می‌نویسم؛ برای واگذاریِ حس، علاقه، درد و پوچی.

تو، معشوقه‌ی از من گریخته‌ی من، نقش اول زندگی من را رقم زدی و حالا انتظار فراموشی داری. بیا تا رو راست باشیم. آدم‌ها، حتی نقش اول فیلم‌هایی که می‌بینند و کتاب هایی که می‌خوانند را فراموش نمی‌کنند. حالا تو، با تمام بی رحمی، انتظار فراموشی کسی را از من داری که در زندگی خود من، من را به نقش دوم ماجرا تنزیل کرد و خودش را در جایگاه اول قرار داد؟

ما بد کردیم. بریدیم از هم. کم آوردیم و به جای تحلیل و تفسیر، از هم گذشتیم. رد شدیم و فکر کردیم که خاطرات هم عبور می‌کنند.

هردوی ما جاهل بودیم زینِ زیبای من.
حالا از تو خبری ندارم. نه از تو و نه طره‌ی موها و مژگان دل انگیزت.

تو، بارها از من پرسیدی که نقشت در زندگی من چیست؛ و من بارها از سر باز کردم. و ما سکوت کردیم‌. چون هیچ کداممان از حس بینمان اطمینان نداشتیم.
اما حالا، من از تو تقاضای گذشت و برگشت می‌کنم. چون حالا می‌دانم که هدفم از زندگی چیست. و جایگاهت را در زندگی‌ام می‌شناسم.

تو همان جای خالی روی قلبم هستی. و من به برگشتن قلبم محتاجم.

من حالا نمی‌دانم که چه روزی هستیم. نمیدانم که مردم و تقویم جهانی، چه روزی را زندگی می‌کنند. نمیدانم که در ژانویه سر می‌کنیم یا فوریه. اما برای من چه روزیست؟ سرد ترین روز زندگی‌ام. بی‌آغوش ترینشان.

می‌فهمم این را که جهان بی من و تو می‌گذرد. شب می‌گذرد و صبح طلوع می‌کند. عاشقانه ها هر روز در هر نقطه‌ی جهان تکرار می‌شود و سهم ما از تکرار،‌ تنها تکرارِ تنهایی است.

قصد تغییر روز‌های تاریک من به روشنایی را نداری، نور زندگی من؟

تو محرک تبدیل زمستان من به بهاری. و گرمای شومینه‌ای که در اوج سرما، به خانه‌ی خالی مانده‌ی من انرژی می‌بخشد.

ما، طوری رفتار کردیم که عادی باشیم. که همرنگ دیگران باشیم. اما حقیقت اینجاست که تو، رحمت و زیبایی من، خاصی. تو، برای من، خاصی؛ و من به آغوش انحصاری تو نیازمندم.

قاب عکس ما، روی دیوار است.  دیوار برای داشتن تو، به خود می‌بالد. و من این را فهمیدم که ما، کنار هم، زیباییم و من بدون تو هدیه‌ی پوچ و بی‌معنی خدا، به کره‌ی زمینم.

Saffron candyHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin