( سریع پرده رو میکشه و تکیه میده به دیوار ، دستاشو با قلبش نگه می داره و آروم سر میخوره و رو زمین میشینه )
+ چرا من اینطوری شدم ؟ ولی نباید از تهیونگ شی بترسم اون کاری نکرده ... با این حال چشماش...چشماش... هوفففصبح ساعت ۱۰:۵۰
+ باور کن سعی کردم بخوابم ولی هر دفعه ( با یادآوری دیشب و چشمای ترسناک تهیونگ دوباره لرزید ) اووو ...بیخیال
جیسو: آها برای همینه چشات پف کرده شدی شبیه خرگوش خوابالو
+ جانم ؟ تو به جای من بودی ، خوابت میبردددد ، نه خوابت میبردددد؟ ( ادای گریه )
یونجین : آآآ سر دوست دختر من داد نزن خرگوشک
+ اه اه چندشا ، کجام شبیه خرگوشه
جیسو : در این مورد باید بگم با یونجین موافقم
+ هوففف...همتون دسیسه کردین منو اذیت کنین
یونجین و جیسو : خنده )
جیسو : راستی گفتی که یه دستورالعمل جدید برای کیک پیدا کردی دوست دارم امتحانش کنم
یونجین : واقعا کارت تو کیک درست کردن حرف نداره
+ عام ( سر خاروندن) خب نظر لطفتونه ولی خب هنوز دارم روش کار میکنم میخوام بهترین باشه
جیسو : خب دیگه کوک همین که بهت سر زدم خیلی خوشحالم کرد ولی متاسفانه با یونجین باید بریم به جشنواره پاییزه ، یکی از دوستام دعوتم کرده ، همه قرارع با پارتنر هاشون بیان و خب این اولین بارمه و خیلی ذوق دارم ، از اونجایی که امروز روز کاپله همه باید با کاپل هاشون برن بیرون و خب قرار کلی خوش بگذرونیم
+ اووو بهتون خوش بگذره ، یادت نره از اونجا برام شیرینی بیاریا
جیسو : مگه میشه یادم بره حتما برات میارم
یونجین : نظرت چیه سال دیگه جونکوک هم با پارتنرش ببریم ؟
جیسو : اووو البته
+ هه بهتر زودتر برین تا نزدم بکشمتون
(یونجین به نشونه تسلیم دستاشو بالا میبره)
جیسو : خیلی خب ما رفتیم دیگه فعلا...
+ بای بای....
+ خب باید برم کلاس ، اگه بتونم توی آکادمی استعدادیابی ویالون مقام بیارم خیلی خوب میشه ، باید تمام تلاشمو بکنم
( همینطور که داره در و قفل میکنه با خودش زمزمه میکنه )
+ یعنی چه کسایی ممکنه توی آکادمی باشن ؟ به هر حا...
( ماشین تهیونگ و از دوردست میبینه که داره به سمت خونه میاد )
+ یا خدااا ، اون نباید منو ببینه ، دیشب بعد اینکه دیدمش و طوری رفتار کردم انگار جن دیدم ... وای نهههه
( تلاش برای باز کردن در )
+ باز شو ... جون من ... جون هر کی دوست داری ... هر چی بخوای میدممم
_ هر چی ؟
+ آاااااااا نییتنینسپسن (: اع شما کی ؟
_ یعنی به این زودی فراموشم کردی؟
+ اعععع تهیونگ شیییی
_ چطوری بچه ؟ چرا هول شدی ؟
( همچنان تکیه به در )
+ خب ... نه...داشتم...میومدم...چیز ...میرفتم کلاس ( نفس عمیق)
_ پس چرا داشتی درو باز میکردی ؟
+ ...داشتممم قفل میکردم ..آره
_ هومم و داشتی با کی حرف میزدی ؟
+ با هیچکی
_ خیلی خب بپر بالا میرسونمت
+ نهههه
_ ( تعجب )
+ خب یعنی ...نمیخوام زحمت بدم
_ بیا بالا بچه ، نمیخواد حرفای قلمبه سلمبه بزنی
+ حیحیح ( خنده ضایع ) خیلی ممنون
ذهن کوک : ای جان دارم سوار ماشین به این مدل بالایی میشم ، یعنی باید چند تا عکس ازش بگیرم ؟ نه خاک برسم این آبروریزی ها چیه ، حالا فکر میکنه ندید بدیدم ، البته هستم ولی خب...( سوار ماشین میشه)
...._ چرا ساکتی ؟
+ عجب ماشینی ... چیز یعنی شما خوبین ؟
_ ( نفس عمیق ) راجب دیشب...
+ آهههه درسته خب راستش اینطور بود که من داشتم از ستاره ها الهام میگرفتم و خیلی محوشون بودم یهو زنگ موبایلم خورد و سریع رفتم سمتش شاید باور نکنین ولی من اصلاااااا به خونه ی شما نگاه نمیکردم ...حیحیحی
_ لبخند پس چطور فهمیدی من پشت پنجرم؟
+ خب...چیز...
_ کیوته...
+ بله؟
_ هول شدنت کیوته ، ولی اونقدر ها هم ترسناک نیستما
+ اووو ، نه خب راستش ، اونطور که فکر میکنین نیست ، قصد بی احترامی نداشتم فقط یهو...شمارو دیدم و...
_ عاشقم شدی ؟
+ ب.ب...بله؟ نه..نهههه
_ خنده ) شوخی کردم بچه
+ آه خداروشکر پس به دل نگرفتین تهیونگ شی
( ماشین و نگه میداره )_ البته که نه ولی فکر کنم باید به یه چیز رسیدگی کنم ( کمربندشو باز میکنه و به کوک نزدیکتر میشه )
+ چ..چیزی شده؟
_ که تهیونگ شی هوم؟
+ ( حالت سوال و ترسیده نگاش میکنه)
_ ( ازش دور میشه و دستشو با حالت متفکر چونش میزاره ) یعنی باید تنبیهت کنم تا دیگه بهم نگی تهیونگ شی ؟
+ راستش یکم برام سخته که تهیونگ خالی صداتون کنم
_ الان که صدا زدی
+ ها؟ آ ، نه این مثال بود ، مثال زدم که تهیونگ خالی نمیتونم صداتون کنم
_ بازم که صدا زدی
+ آ بیخیال تهیونگ شی ممنون که منو رسوندین ( سریع از ماشین پیاده میشه و سمت کلاس میدوعه)
_ پس باید تنبیهت کنم...بچه
.....
YOU ARE READING
همسایه جدید
Randomپسری که به محله هانام کره ی جنوبی اسباب کشی کرده دریغ از اینکه چه ماجرا هایی با همسایه جدیدش میتونه رقم بزنه ... ☕︎