پارت 4

111 12 0
                                    

موقعیت : بعد آبرو ریزی
+ چرا انقدر جذاب بودن ؟ فکر کنم باید به این چیزا عادت کنم
مغز کوک ( ریدی به کل آبروت داداش ) +ممنون بابت دلداری ، ولی جدی پسره گاد بود حس خوبی بهش دارم ، لبخند :)
.
.
.

بعد از نیم ساعت تاکسی گرفتن و ترافیک بالاخره رسیدم خونه جیسو ، مثل همیشه یه خونه ساده و شیک ، مبل های لیمویی و کوسن های خاکستری ، ترکیب رنگ خوبیه
یه قفسه کتابخونه کوچیک و دوتا اتاق ، خونه جیسو جوری بود که آدم دلش میخواست برای همیشه اونجا استراحت کنه ، یه استراحت عالی )
جیسو : خب خب خب ببین کی اومده !
+ اهم اهم خانم پارک جیسو به همین سادگی دوست پسرتون رو به من فروختین؟
جیسو : ( خنده ) فکر کنم اینطوری باید باشه...
+ ( ادای تیر خوردن رو در میاره)
جیسو : آخه اون بیشتر شکلات میخره ، قشنگ دست گزاشته رو نقطه ضعفم میدونی که
+ آ آ آ جیسو خانم شکلاتی ، یادته تو دبیرستان همین صدات میکردم ، از بس شوکول میخوردی
جیسو : الآنم همینم ... خب ...اومم... چه خبر از خونه جدید ؟ دوست دختر جدید چی ؟
+ در رابطه با گزینه اول باید بگم که همین دیروز کار خونه تموم شد ولی شوفاژ و باید تعمیر کنم اگه میخوام نمیرم و اینکه بعد از اینجا هم باید برم خرید و در رابطه با گزینه دوم باید بگم متاسفم این جمله رو به یه فرد داـٔم و سینگل نمیگن ، واستا ببینم اصلا راز تو چی بود که دوست پسر دار شدی هوممم؟
جیسو : آیگو آیگو جونکوکا ، بچه عزیزم
از اونجایی که خیلی خوبم میگم...
+ پکر...
جیسو : قدم اول - اینه که خیلی کیوت به نظر بیای اینطوری خواستنی تری و...
+ ... یه سوال •~•
جیسو : هوم؟
+ چطور کیوت باشیم ؟
جیسو :( لبخند ) سعی کن کارایی مثل ادای خرگوش یا گربه یا سگ...
+ مگه حیوانم :/
جیسو : منظورم اونطوری نیست مثلا این ویدیو و نگاه کن دختره با انگشتاش که بالای سرش گذاشته داری ادای خرگوش در میاره یا این یکی که حالت چهره گوربه رو گرفته ...
+ سخته ، چطوری واقعا اینا رو یاد گرفتی ؟
جیسو : ( نگاه مغرورانه ) ههههه...
+ خب قدم دوم چی ؟
جیسو : قدم دوم اینه که...
( صدای زنگ خونه)
جیسو : اوه فکر کنم یونی اومد
+ یونی کیه ؟
( جیسو در حالی که به سمت در می‌رفت )
جیسو : یونجین دیگه... دوست پسرم...
+ اوه
( مغز کوک : جذاب جلوه کن کوک ، سیس عقاب )
( یونجین بعد اومدن داخل و بغل کردن جیسو خریداریی که کرده بود و رو میز گزاشت و تازه متوجه من شد ، ماشالامش بشه خوب هیکلی هم داره...)
جیسو : خب یونی این جونکوکه دوست صمیمی من ، همون که از دبیرستان با همیم ، کوک اینم یونجین دوست پسرم ( و جیسو به کوک چشمک زد )
یونجین : اوه ، خوشبختم ( جلو اومد و دست داد )
+ منم همینطور
یونجین رو به جیسو : این پسره خوشگل تر از چیزی بود که فکرشو میکردم
+ خجالت به علاوه آب شدن +_+
یونجین : راستش جیسو راجبت باهام خیلی حرف میزنه و باید بگم افتخار بزرگی برام محسوب میشه که دیدمت
کوک : خنده) منم همینطور ، فکر نمی‌کردم دوست پسر جیسو انقدر جذاب باشه
جیسو : لاس زدن بسه بیاین عصرونه بخوریم
( و با هم به سمت میز غذا خوری رفتیم )

همسایه جدید Donde viven las historias. Descúbrelo ahora