6• Connection

309 55 14
                                    

"میخوای بریم تو اتاق؟" نامجون به سمت پسر حرکت کرد‌. "آه لطفا." امگا فشاری به شکمش داد، دست دیگه‌اش رو باز کرد تا نامجون بغلش کنه. سوکجین با بغل گرفته شدنش پاهاشو دور کمر نامجون انداخت.

آلفا دست بزرگش رو زیر باسن هلویی سوکجین قرار داد. اول به سمت آشپزخونه رفت. میدونست با شروع دوره هیچکدومشون توان بلند شدن ندارن، پس آب و مقداری خوراکی و میوه برداشت تا به اتاق ببره.

خم شد و نیمه راه سوکجین رو روی تخت رها کرد. سوکجین با پرت شدنش رو تخت آخی گفت. نامجون وسایلِ تو دستش رو روی پاتختی قرار داد و بعد برداشتن کاندوم، سمت سوکجینی برگشت که رو تخت، توی خودش جمع شده بود.

عضوش سخت شده بود و برجستگیش از روی شلوارکش معلوم بود. جعبه رو روی تخت انداخت و تیشرتش رو درآورد. خم شد و سوکجین رو از حالت گره‌اش درآورد. دست‌های سوکجین با نیاز دور گردن پسر پیچید. لب‌هاشون روی هم قرار گرفت و بوسه نیازمندشون شروع شد. نامجون کمر امگا رو چسبید و با هر بوسه فشار میداد.

سوکجین پاهاشو بالا آورد، پشت کمر نامجون گذاشت و فشار داد تا نامجون روش بیوفته. دست‌های نامجون سریع جلو اومد و آرنجش رو کنار سر پسر گذاشت تا سنگینی وزنش کامل رو امگا نیوفته. لب‌های نامجون به سمت خط فک و بعد گردن پسر حرکت کرد. موج رایحه یاس و لیمو کل اتاق رو گرفته بود و بهشون برخورد میکرد.

لب های نامجون بوسه‌های ریز و درشتی روی گردن امگا میگذاشت، سمت غده رایحه پسر رفت و مارکش رو محکم بوسید. ناله‌ای از دهن سوکجین فرار کرد. مارک پسر رو بین دندون‌هاش گرفت و مکید. دهن سوکجین از لذت باز مونده بود. دوباره ناله کرد، چشم‌های نیمه اشکیش رو باز کرد. گردن نامجون دقیقا جلوش بود و چشمک میزد.

با یهویی گازگرفته شدن گردنش، نامجون شوکه شد و مک محکم تری زد. آلفا پوزخندی زد، گرگ درونش از اینکه امگاش گازش گرفته خوشحال بود. عضوهاشون روی هم قرار گرفته بود و تکون‌های ریز و درشت سوکجین، ناله هردوشون رو در میاورد.

نامجون گردن پسر رو رها کرد، دست‌هاشو پایین برد، سوکجین بالاخره گردن بیچاره‌اش رو ول کرد. اون کبودی قرار نبود حالا حالا ها خوب بشه. تیشرت پسر رو درآورد، شلوار پسر رو کشید و همراهش شورت پسر روهم درآورد. دوباره خم شد و این دفعه هر نیپل پسر رو بوسید. دست‌هاش نوازش‌گرانه روی شکم امگا می‌رقصید و لب‌هاش نیپل پسر رو احاطه کرده بودن. نیپل پسر رو بوسید، مکی بهش زد و بعد گاز ریزی سمت دیگری رفت.

دست‌های نامجون امروز جاهای عزیزی رو لمس کرده بود، این‌بار باسن سوکجین رو لمس کرد و توی مشت گرفت. سوکجین این بار تکون شدیدتری خورد. موهای نامجون رو توی مشتش گرفت و چند قطره اشک از چشم‌هاش سر خورد، گازهای نامجون، روی نیپل‌هاش حساسش کرده بود.

Like a warm hugМесто, где живут истории. Откройте их для себя