✴༒ Ch7: پیانوی قدیمی ༒✴

141 37 19
                                    

❄️Flash Back

با باز کردن در حیاط و دیدن چهره شاد جونگین درحالی که از سرما داشت می لرزید یکه خورد.

_ اینجا چیکار می کنی؟

جونگین لبخند دندون نمایی زد.

_ اومدم باهم بریم مدرسه دوست عزیزم.

کیونگسو اخم هاشو در هم کشید.

_ از اول اشتباه کردم ادرس خونمونو بهت دادم ‌...برو اونور می خوام رد شم.

جونگین نیشخندی زد و دستاشو دو طرف در گذاشت و به سمت صورت کیونگسو خم شد.

_ بوسه صبحگاهی نمیخوای به دوستی که یک ساعته منتظره که شاهزاده از خواب بیدار بشن و بیان بیرون ، بدی؟؟! هوم؟

پر رویی اون پسر ، روی اعصاب نداشته اش خدشه وارد می کرد. کیونگسو چشم غره ای بهش رفت و دستشو کنار زد. پشتشو کرد به جونگین و درحالی که کوله شو توی دستاش گرفته بود قدم های سریعی برداشت. صداشو از پشت سر می شنید.

_ من به یه بغل گرم هم راضیم ...باورکن.

جونگین قدم هاشو سریع کرد و به کیونگسو رسید و کوله رو از دستش گرفت.

_ داری چه غلطی می کنی؟

جونگین لبخندی زد.

_ چی توی کولت میزاری که اینقد سنگینه؟! ...چون من ذاتا ادم مهربونی ام فداکاری می کنم میارم برات.

کیونگسو حرصی خواست لگدی به پای جونگین بزنه و کوله رو ازش بگیره که جونگین جاخالی داد. پاش پیچ خورد و نتونست خودشو کنترل کنه و توی بغل اون پسر از خودراضی افتاد.
جونگین فرصت رو غنیمت شمرد و خم شد بوسه ارومی روی گونه نرمش زد.

جونگین دستشو روی شونش گذاشت.سرشو به گوشش نزدیک کرد و نفس های گرمش رو روی صورتش رها کرد.

_ می بینی؟؟! حتی کارما و کائنات هم دست به دست هم می دن تا تو بیافتی جایی که باید باشی.

کیونگسو درحالی که گونه هاش رنگ گرفته بود دست جونگینو با شتاب پس زد و کوله شو از دستش کشید.

_ این کارما نیست احمق ...بدشانسی توعه که اگه دوباره اتفاق بیافته چیزی از صورت جذابت باقی نمی مونه.

کیونگسو بدون اینکه نگاهی به جونگین بندازه از پله ها رفت پایین و داخل کوچه پیچید. جونگین نیشخندی زد و بلند گفت:

_ الان غیر مستقیم بهم گفتی من جذابم؟؟

کیونگسو بدون اینکه به شخصی که پشت سرش داشت یک ریز حرف می زد توجه کنه وارد مدرسه شد و با نگاهش اطراف رو پایید.

با دیدن بکهیون و کیبوم که داشتن می خندیدن بهشون نزدیک شد و با چند قدم کوتاه خودشو بهشون رسوند.

_ این بازی که جدید گرفتم محشره ...کارکتراش دیوونه کننده اس.

_ عوضی باید بدی یه بار منم بازی کنم ...

 " ℙ𝕖𝕒𝕔𝕖 𝕠𝕗 𝕥𝕙𝕖 𝕔𝕠𝕝𝕠𝕣 𝕠𝕗 𝕞𝕚𝕝𝕜 "Where stories live. Discover now